سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجراى فدک- فدک چیست؟

پنج شنبه 87/2/26 10:23 صبح| | نظر

ماجراى فدک- فدک چیست؟

 

 

الف) موقعیت جغرافیایى فدک‏
فدک دهکده‏اى در شمال مدینه بود که تا آن شهر دو یا سه روز راه فاصله داشت.1این دهکده در شرق خیبر و در حدود هشت فرسنگى‏2 آن واقع بود و ساکنانش همگى یهودى شمرده مى‏شدند. امروزه فاصله خیبر تا مدینه را حدود 120 یا 160 کیلومتر ذکر مى‏کنند.3

 


ب) فدک و رسول خدا(ص)
در سال هفتم هجرت، پیامبر خدا(ص) براى سرکوبى یهودیان خیبر که علاوه بر پناه دادن به یهودیان توطئه‏گر رانده شده، از مدینه به توطئه و تحریک قبایل مختلف علیه اسلام مشغول بودند، سپاهى به آن سمت گسیل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاى آن راتصرف کرد.

پس از پیروزى کامل سپاه اسلام - با آن که اختیار اموال و جان‏هاى شکست خوردگان همگى در دست پیامبر(ص) قرار داشت - رسول خدا(ص) با بزرگوارى تمام، پیشنهاد آنان را پذیرفت و به آن‏ها اجازه داد نصف خیبر را در اختیار داشته باشند و نصف دیگر از آن مسلمانان باشد. بدین ترتیب، یهودیان در سرزمین خود باقى ماندند تا هر ساله نصف درآمد خیبر را به مدینه ارسال دارند.

با شنیدن خبر پیروزى سپاه اسلام، فدکیان که خود را همدست خیبریان مى‏دیدند، به هراس افتادند؛ اما وقتى خبر برخورد بزرگوارانه پیامبر(ص) با خیبریان را شنیدند، شادمان شدند و از رسول خدا(ص) خواستند که با آنان همانند خیبریان رفتار کند. پیامبر خدا(ص) این درخواست را پذیرفت.4

 


ج) تفاوت فقهى حکم خیبر و فدک‏
رفتار رسول خدا درباره فدک و خیبر یکسان مى‏نماید؛ ولى این دو سرزمین حکم همسان ندارند. مناطقى که به دست مسلمانان تسخیر مى‏شود، دو گونه است:

1. مکان‏هائى که با جنگ و نیروى نظامى گشوده مى‏شود. این سرزمین‏ها که در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مى‏شود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسیم یا بهره‏بردارى از آن را مشخص مى‏سازد.5 منطقه خیبر، جز دو دژ آن به نام‏هاى «وطیح» و «سلالم»،6 این گونه بود.

2. مکان هایى که با صلح گشوده مى‏شود؛ یعنى مردم منطقه‏اى با پیمان صلح خود را تسلیم مى‏کنند و دروازه‏هاى خود را به روى مسلمانان مى‏گشایند. قرآن کریم اختیار این نوع سرزمین‏ها را تنها به رسول خدا(ص) سپرده است‏7 و مسلمانان در آن هیچ حقى ندارند.

فدک و دو دژپیش گفته خیبر این گونه فتح شد. بنابراین، ملک رسول خدا(ص) گشت. طبرى مورخ بزرگ مى‏گوید: «و کانت فدک خالصة لرسول الله(ص) لانهم لم یجلبوا علیها بِخِیْلٍ و لا رکاب؛8فدک ملک خالص پیامبر خدا(ص) بود. زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.»

 


د) ارزش اقتصادى فدک‏
درباره ارزش اقتصادى فدک بسیار سخن گفته‏اند. برخى از منابع شیعى درآمد سالیانه آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشته‏اند9 و برخى دیگر، نصف در آمد سالیانه آن را 24هزار دینار نگاشته‏اند. ابن ابى الحدید معتزلى‏10از یکى از متکلمان امامى مذهب چنان نقل مى‏کند که ارزش درختان خرماى این ناحیه با ارزش درختان خرماى شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود.11

به نظر مى‏رسد مى‏توان تا حدودى ارزش واقعى اقتصادى آن را از یک گزارش تاریخى زمان خلافت عمربن خطاب دریافت. وقتى خلیفه دوم تصمیم گرفت فدکیان یهودى را از شبه جزیره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمین و درختان و میوه‏ها قیمت گذارى کنند. کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعیین کردند و عمر با پرداخت این مبلغ به یهودیان فدک، آن‏ها را از عربستان بیرون راند.12

بنابراین، مى‏توان ارزش اقتصادى فدک در زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر را چیزى نزدیک به این مقدار دانست.

 


اختلاف حضرت زهرا(س) با حکومت بر سر فدک چگونه بود؟
گزارش‏هاى منابع شیعى و سنى نشان مى‏دهد حضرت زهرا(س) و حکومت هر یک دو ادعا درباره فدک داشتند.

 


الف) ادعاهاى حضرت زهرا(س)
چنان که نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا(س) فدک را ملک خود مى‏دانست و براى اثبات مالکیت خود دو راه را به صورت طولى پیمود؛ یعنى وقتى از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت.13 این دو راه عبارت است از بخشش و ارث.

 


1. بخشش (نحله)
عمده منابع شیعى و نیز منابع متعدد اهل سنت این نکته را بیان مى‏کنند که نیمى از فدک در سال هفتم هجرى به ملکیّت شخص پیامبر اکرم(ص) درآمد و پیامبر(ص) - طبق آیه «و آتِ ذالقربى حقَّه؛14 حق خویشان خود را بپرداز» - آن را به حضرت فاطمه زهرا(س) بخشید.15

حضرت فاطمه(س) پس از پیامبر اکرم(ص) براى اثبات این ادعا حضرت على(ع) و امّ ایمن را گواه قرار داد. حکومت سخن حضرت زهرا(س) را نپذیرفت و بااین بهانه که اولاً حضرت على(ع) در این گواهى صاحب نفع است و ثانیاً - حتى اگر شهادت على(ع) پذیرفته شود - در اثبات امور مالى گواهى دو مرد یا یک مرد و دو زن لازم است، گواهى امام على(ع) و ام ایمن را رد کرد.16

 


نقد رأى دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانین و سنت اسلامى مردود است؛ زیرا:

1. در آن زمان فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود. در آیین دادرسى پیامبر اکرم(ص) - البینة على المدعى و الیمین على من انکر شاهد آوردن وظیفه مدعى و سوگند خوردن وظیفه منکر است. پس حضرت منکر به شمار مى‏آمد و باید سوگند مى‏خورد دیگرى در این ملک حقى ندارد.

2. با توجه به آیه تطهیر17 که مفسران شیعه و سنى شأن نزول آن را درباره اهل بیت پیامبر اکرم(ص) مى‏دانند،18اهل بیت آن حضرت(ع) از هر گونه رجس و پلیدى دورند؛ و بدیهى است که مصداق این آیه نمى‏تواند ادعاى نادرست مطرح کند.

3. محدثان شیعه و سنى بر این نکته اتفاق دارند که پیامبر اکرم(ص) درباره حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: «ان الله یغضب لغضبها و یرضى لرضاها؛19 خداوند براى خشم فاطمه خشمگین و براى خشنودى‏اش خشنود مى‏شود.» این جمله که حکومتگران نیز آن را شنیده بودند، نشان مى‏دهد فاطمه(س) در همه شؤون زندگانى‏اش جز در مسیر خداوند گام بر نمى‏دارد و بى‏تردید چنین فردى هرگز ادعاى دروغ بر زبان نمى‏راند.

4. شاهد ادعاهاى حضرت زهرا(س) شخصیتى مانند على(ع) است که با آیاتى چون «آیه ولایت»20 و آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر(ص) مطرح شده است.21 افزون بر این، با بیش‏ترین تأییدات از سوى پیامبر(ص) روبه‏رو است. تنها حدیث «على مع الحق و الحق مع على یدور حیث مادار؛22 على با حق است و حق با على است و حق بر محور على مى‏گردد.» براى اثبات درستى گفتار و کردارش کافى است.

این روایات در جامعه آن روز شایع بود و مسلماً حکومتگران با آن‏ها آشنا بودند. بى‏تردید رد کردن شهادت چنین گواهى نشان دهنده بى‏اعتنایى به آیات و روایات و یا دست‏کم نا آگاهى از آن‏ها است. راستى آیا روا است تصور کنیم شخصیتى که از آغاز اسلام همه هستى‏اش را خالصانه در طبق اخلاص گذاشته و به درگاه خداوند پیشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهى دهد.

آیا مى‏توان کسى را که در طول زندگانى‏اش از دنیا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتاً وقف کرده است، به دنیاطلبى و گواهى دروغین متهم کرد؟

5. در میان اصحاب پیامبر خدا(ص) به فردی به نام خزیمة بن ثابت برمى‏خوریم که به جهت شدت ایمانش پیامبر(ص) او را به لقب «ذوالشهادتین» مفتخر کرد و گواهى‏اش را با گواهى دو شاهد برابر شمرد.23

اگر پیامبر(ص) شهادت چنین شخصى را در همه موارد با گواهى دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمى‏تواند گواهى حضرت على(ع) را که به مراتب از «خزیمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟

6. به گواهى حکومتگران، پیامبر خدا(ص) «ام ایمن» را زن بهشتى معرفى کرد24واضح است چنین شخصیتى هیچ‏گاه گواهى دروغ نمى‏دهد.

در این جا از نظر تاریخى پرسشى اساسى رخ مى‏نماید: به راستى اگر پیامبر اکرم(ص) فدک را به حضرت فاطمه(س) بخشیده بود، چرا آن حضرت(س) نتوانست شاهدان بیش‏تر بیاورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7-11هجری) فدک در اختیار وى قرار داشت؟

در پاسخ به این پرسش باید یاد آور شد:

1. گزارش‏هاى این واقعه نشان مى‏دهد این بخشش درون خانوادگى بوده و پیامبر(ص) صلاح ندید آن را آشکارا براى مردم اعلام کند. حضرت(ص) تنها افراد بسیار نزدیک را بر این امر گواه گرفت و حتى مصلحت ندید افرادى مانند عباس(عموى رسول خدا) و همسرانش را شاهد این بخشش قرار دهد.

مصالح این امر را مى‏توان امورى چون متهم شدن به ترجیح خانواده، حسادت‏هاى درون خانوادگى یا بالا رفتن سطح توقع بعضى از همسران دانست.

2. ممکن است جمعى از شاهدان، با توجه به حاکمیت وقت، از شهامت لازم براى گواهى دادن بى‏بهره بودند؛ چنان که اکثریت جامعه آن روز از ابراز نصّ غدیر خم خوددارى مى‏کردند.

3. گزارش‏هاى این واقعه نشان مى‏دهد حضرت فاطمه زهرا(س) در زمان حیات پدر بزرگوارش - با توجه به این که در آمد فدک بسیار فراتر از نیازهایش بود، نیاز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبیر اقتصادى آن سامان - اختیار آن را کلاً به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح مى‏داند مازاد درآمد آن را مصرف کند. با این واگذارى بسیارى چنان پنداشتند که تصرفات پیامبر(ص) در فدک تصرفاتى حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالى که در واقع آن حضرت (ص) همه این امور را به نحو وکالت تام الاختیار از جانب دختر گرانقدرش انجام مى‏داد.25

 

 


2. ارث‏
پس از آن که حکومت شهادت گواهان حضرت(س) را نپذیرفت، حضرت زهرا(س) از راه دیگر وارد شد و از حکومت خواست میراث پدرش را که فدک نیز بخشى از آن است،26 به او واگذار کند و در این مورد به نص آیه قرآن درباره ارث متمسک شد: «یوصیکم الله فى الولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...؛27 خداوند به شمار درباره [ارث‏] فرزندانتان سفارش مى‏کند که سهم پسر دو برابر دختر است... .»

ظاهر این آیه عام است و انبیا و غیر انبیا را شامل مى‏شود. ابوبکر در برابر این آیه چنان استدلال کرد که انبیا از خود ارث باقى نمى‏گذارند. حضرت زهرا(س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتى فرزندانت از تو ارث مى‏برند؛اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمى‏بریم؟!28 آن گاه به آیات دیگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پیامبران گذشته سخن به میان آورده است، تمسک جست؛ مانند آیه ششم سوره مریم و آیه شانزدهم سوره نمل. در آیه ششم سوره مریم، حضرت زکریا بیان مى‏دارد که «خداوندا، من از خویشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناکم... پس فرزندى به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد.»29 در آیه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سلیمان پیامبر، از پدرش داوود پیامبر سخن به میان آمده است.30سؤالى که در این جا به ذهن مى‏رسد، آن است که اگر حضرت زهرا(س) مى‏توانست فدک را از طریق ارث به دست بیاورد، باید مى‏دانست پیامبراکرم(ص) وارثان شرعى دیگرى به عنوان همسران دارد و فدک تنها از آن حضرت(س) نمى‏گشت. پس چرا از ابوبکر مى‏خواهد تمام فدک را از طریق ارث به او واگذار کند؟

در پاسخ باید گفت:

1. حضرت(س) تمام فدک را شرعاً از آن خود مى‏دانست و چون ادعاى بخشش او را نپذیرفتند، به ادعاى ارث متوسل شد.

2. اگر آن را از راه ارث به او مى‏دادند، در این هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 18 آن میان تمام همسران پیامبر(ص) تقسیم مى‏شد31 و 78 آن به حضرت(س) مى‏رسید. بنابراین، طبیعى مى‏نمود که حضرت(س) به جهت فراوانى سهمش ادعاى خود را در ظاهر به صورت کلى بیان دارد.

 


ب) ادعاهاى حکومت!
حکومت در مقابل حضرت(س) عمدتاً دو ادعا مطرح کرد:

 


1. صدقه بودن فدک‏
معناى این عبارت آن است که پیامبر اکرم(ص) فدک را به کسى نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد کرد؛ یعنى رسول خدا(ص) از درآمد فدک زندگانى شخصى حضرت فاطمه زهرا(س) و دیگر بنى‏هاشم را تأمین مى‏کرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف مى‏رساند.32

از آن جا که ابوبکر خود را جانشین مشروع پیامبر اکرم(ص) مى‏دانست، مى‏خواست با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیت ادعایى را براى همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشى از این زمین نوعى خلل در مشروعیت حکومتش پدید مى‏آورد.

این ادعا با چالش‏هاى زیر روبه‏رو است:

1. ظاهر آیه هفتم سوره حشر که قبلاً به آن اشاره شد، آن است که این سرزمین از سوى خداوند ملک پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت.

2. روایات شیعه و سنى بر این نکته تصریح دارند که بانزول آیه «و آت ذالقربى حقه» پیامبر اکرم(ص) این زمین را به صورت بخشش به فاطمه زهرا(س) واگذار کرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربى (خویشان نزدیک) سخن به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.33

3. حتى اگر ظاهر رفتار پیامبر(ص) چیزى غیر از ملکیت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتى شخصیتى مانند حضرت فاطمه(س) به همراه شاهدانى چون حضرت على(ع) و ام ایمن ادعاى بخشش مى‏کنند باید ادعاى آن‏ها بر ظاهر رفتار پیامبر مقدم شود.

4. حتى اگر بپذیریم این ملک در زمان پیامبر اکرم(ص) صدقه بود، لزوماً معناى آن این نیست که حکومت جانشین پیامبر اکرم(ص) سرپرست این صدقه خواهد بود؛زیرا ممکن است آن را صدقه‏اى خانوادگى و در اصطلاح نوعى وقف خاص بدانیم که متولى آن افرادى از خود آن خاندانند.

چنان که طبق بعضى از گزارش‏هاى اهل سنت، عمر در زمان حکومت خود فدک را به حضرت على(ع) و عباس واگذار کرد تا خود در میان خود همانند پیامبر اکرم(ص) با این سرزمین رفتار کنند.34

5. حتى اگر تصرفات پیامبر اکرم(ص) راتصرفاتى حاکمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستى این ملک را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهم‏ترین چالش میان حکومت و اهل بیت(ع) مشروعیت حکومت بود که اهل بیت(ع) آن را طبق نصوص پیامبر اکرم(ص) نمى‏پذیرفتند. در این موقعیت، بدیهى بود زیر بار لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستى فدک از سوى حکومت را نپذیرند.

 


2. حدیث نفى ارث پیامبران‏
منظور از این حدیث، روایتى است که ابوبکر آن را از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرد: «انا معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة؛35 ما جماعت پیامبران از خود ارث باقى نمى‏گذاریم. هر چه از ما ماند، صدقه است».

درباره این حدیث باید یادآور شد:

1. تا آن زمان این حدیث را جز ابوبکر هیچ کس نشنیده بود. بسیارى از محدثان نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که راوى این حدیث تنها ابوبکر بود. البته بعدها پشتیبانانى چون مالک بن اوس یافت و در دهه‏هاى بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جاى گرفتند.36

2. ابوبکر با نقل این حدیث ناقل سخن پیامبر اکرم(ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه(س) و حضرت على(ع) و ام ایمن ناقل سخن و کردار پیامبر اکرم(ص) مبنى بر بخشش فدک بودند. بدیهى است باتوجه به فزونى شمار ناقلان در این سمت و نیز شخصیت آن‏ها که بیش‏ترین تأییدات را از سوى پیامبر اکرم(ص) دارایند، باید قول آن‏ها بر قول ابوبکر مقدم شود.

3. این حدیث با آیات متعددى از قرآن که در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهى است نمى‏توان تنها با یک حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگى کرد.

4. اگر طبق این حدیث معتقد شویم پیامبر اکرم(ص) هیچ گونه مالى به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل سنت بعضى از اموال آن حضرت(ص) مانند وسایل شخصى و نیز حجره‏هاى آن حضرت(ص) به ارث مى‏رسید.37

 


پى‏نوشت:
1. معجم‏البلدان، یاقوت حمومى، ج‏5و6، ص‏417.

2. دانشنامه امام على(ع)، ج‏8، ص‏355(مقاله فدک).

3. همان، ص‏351.

4. تاریخ الطبرى، محمدبن جریر طبرى، ج‏2، ص‏302و303؛ فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذرى، ص‏42؛ السقیفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهرى، ص‏97.

5. الاحکام السلطانیة، ابوالحسن ماوردى، ص‏139.

6. تاریخ الطبرى، ج‏2، ص‏302.

7. حشر(59):6.

8. تاریخ الطبرى، ج‏2، ص‏302.

9. بحارالانوار، مجلسى، ج‏29، ص‏123.

10. همان، ص‏116.

11. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج‏16، ص‏236.

12. السقیفة و فدک، ص‏98.

13. النص و الاجتهاد، سید عبدالحسین شرف الدین، ص‏61.

14. اسرا(17)26.

15. شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏268و275.

16. همان، ص‏214و220؛ فتوح البلدان. ص‏44.

17. احزاب(33):33.

18. فدک فى التاریخ، شهید سیدمحمدباقر صدر، ص‏189.

19. براى اطلاع از مصادر این حدیث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک فى التاریخ، ص‏118.

20. مائده(5):55.

21. آل عمران(3):61.

22. موسوعة الامام على‏بن‏ابى‏طالب(ع)، ج‏2، ص‏237-243.

23. شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏273.

24. الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏121.

25. شهید صدر احتمالاتى چون دورى فدک از مدینه و امکان عدم اطلاع مدنیان و نیز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالى را ابراز مى‏دارد. (فدک فى‏التاریخ، ص‏187).

26. شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏217.

27. نساء(4):11.

28. شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏218و251.

29. واضح است، با توجه به بیمناکى حضرت زکریا از وارثان فعلى خود، مراد او از ارث در این جا ارث در امور مالى است نه ارث نبوت و حکمت که این دو قابل ارث نیستند و خدا به هر کس بخواهد عطا مى‏کند.

30. الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏144.

31. نساء(4):12.

32. شرح نهج‏البلاغه، ج‏16، ص‏216و219و225.

33. همان، ص‏268و275.

34. همان، ص‏221-223.

35. همان، ص‏218.

36. همان، ص‏221-227.

37. فدک فى التاریخ، ص‏149.


مصحف حضرت فاطمه(س) فراتراز شناخته های بشری

پنج شنبه 87/2/26 10:15 صبح| | نظر

مصحف حضرت فاطمه(س) فراتراز شناخته های بشری

 

مصحف فاطمه چیست؟
نظریات گوناگون در باره مصحف
1- کتاب اخلاقی
2- کتاب تشریعی
3- لوح فاطمه
4- وصیتنامه
5- مصحف فاطمه علیها السلام
اعتبار روایات مصحف فاطمه علیهاالسلام
عنوانی که باعث فهم اشتباه شده است
نویسنده مصحف
املاء کننده و گوینده احادیث
محتوای مصحف فاطمه علیهاالسلام
محتوای نفی شده
مصحف، احکام شرعی را در برندارد
محتوای اثبات شده
 

درباره مصحف فاطمه علیهاالسلام پرسشها و ابهاماتی وجود دارد؛ آیا همان گونه که از عنوان "مصحف" بر می آید، قرآنی ویژه حضرت زهراعلیهاالسلام بوده، یا کتابی در موضوعی دیگر است؟ اگر جواب فرض دوم است، آیا خود حضرت آن را نوشته یااملاء کرده اند؟ محتوای آن چیست؟ آیا آداب و اخلاق است یا تشریع و فقه؟ اکنون این کتاب کجاست؟

پیش از پاسخ به هر سوال، پرسش اساسی این است: آیا این مصحف، اصل و اعتباری دارد؟ آیا از طریق معتبر، وجود آن ثابت شده است؟ جواب این پرسشها از روایات مربوط به این موضوع به دست می آید. البته بیان این روایات مختلف است؛ بعضی محتوای مصحف را احکام حلال و حرام می دانند، در حالی که دیگران می گویند اصلاً چنین احکامی در بر ندارد. برخی می گویند دیکته کننده آن پیامبر صلی الله علیه وآله بوده، در حالی که بعضی جبرئیل را گوینده آن می دانند، که در این صورت باید به این پرسش پاسخ گوییم که آیا جبرئیل با شخصی که پیامبر نیست، سخن می گوید؟ و اگر چنین باشد، به چه نحو با حضرت فاطمه علیهاالسلام سخن گفته است؟ مگر پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله، وحی قطع نشده بود؟

به هر روی، پرسشهای بسیاری در این زمینه وجود دارد، که پاسخگویی به آن، مورد اهتمام اثر حاضر است و در آن، به پژوهش در این باره خواهیم پرداخت.

 


مصحف فاطمه چیست؟
شایع ترین پرسش درباره این مصحف، عنوان جنجال برانگیز و شبهه ناک آن، یعنی "مصحف" است؛ زیرا چنین برمی آید که این مصحف، قرآن خاصی است. اما اگر به روایات بنگریم، می یابیم این مصحف حتی یک آیه در بر ندارد و برخی ناآگاهان، همین که نام مصحف را شنیده، پنداشته اند مصحف یعنی قرآن، حتی برخی به قم آمده،  در پی دیدن این مصحف - و به زعم خود "قرآنی دیگر" - بوده اند؛ اما وقتی با واقعیت مواجه شده و دریافته اند شیعیان قرآنی جز آنچه نزد دیگر مسلمانان هست، ندارند، از اتهامات بر ضد امامیه شگفت زده شده اند.
بسیاری از برادران اهل سنت می پندارند شیعه، قرآنی دیگر- جز قرآن موجود - در اختیار دارد! و گمان کرده اند مصحف فاطمه علیهاالسلام همان قرآن است! این پندار حتی در مطبوعات دنیای عرب نمایان شده است؛ برای نمونه روزنامه"آخرخبر"  در سودان در تاریخ ششم رجب 1416 مقاله ای را درج کرده و مدعی شده است، شیعیان قرآنی دیگر به نام مصحف فاطمه دارند!

کار چنان بالا گرفته که حتی خود شیعیان باور کرده اند که مصحف فاطمه، قرآنی دیگر است، از این رو بر آمده اند تا روایات این کتاب را کم اهمیت جلوه دهند، در سند آن تردید کنند؛ اما با کمال شگفتی می بینیم همچون امام خمینی، نه تنها آن را پوشیده و انکار نمی کنند که بدان افتخار می نمایند"مامفتخریم که ... صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای مرضیه است، از ما است."(1)

 مقصود ایشان از افتخار و سربلندی به مصحف فاطمه چیست؟ به رغم آن که هیچ کس از محتوای آن آگاه نبوده و فقط از طریق روایات، کلیتی از مطالب آن را می دانند. بنابراین باید اذعان کرد وجود مصحف فاطمه ثابت شده و راهها و اسناد درستی برای اثبات آن وجود دارد؛ اما می بایست به پیرایه ها و شائبه های پیرامون آن پاسخ داد، بویژه که تاکنون اثر مستقلی در این باره چاپ و منتشر نشده، فقط به صورت ضمنی بدان پرداخته اند.

برخی احادیث که درباره مصحف فاطمه علیهاالسلام آمده، با همین واژه (مصحف) است، از این رو به پندار مزبور دامن می زند؛ از جمله: محمدبن مسلم از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند؛ " فاطمه مصحفی از خود به جا گذاشت،[اما امام می افزاید:] که قرآن نیست."(2)

علی بن سعید از امام صادق علیه السلام روایت می کند: "و عندنا والله مصحف فاطمه ما فیه آیة من کتاب الله؛ به خدا سوگند! مصحف فاطمه نزد ماست [و امام می افزاید] و در آن حتی یک آیه از کتاب الله نیست."(3)امام صادق علیه السلام می فرماید: "فیه مثل قرآنکم هذا ثلاث مرات؛ در آن [مصحف] سه برابر این قرآن، مطلب هست."(4)

برخی گمان کرده اند از آن رو که "مصحف" واژه ای خاص قرآن است، اگر گفته (الجامع للصحف المکتوبة بین الدفتین)(5) "صحف" جمع صحیفه به معنای ورق و برگ است که بر آن بنویسند. "دفتان"، تتنیه "دفه" به معنای جنب و کنار هر چیز است. "دفتاالمصحف" یعنی جلد رو و پشت کتاب.(6) بنابراین مصحف، چند برگ دارد، نه یک برگ، ولی گاه کتاب می تواند بیش از یک برگ نداشته باشد، نیز مصحف می بایست میان دو جلد باشد، که برگها(صحف) را در برداشته باشد.(7)

در نتیجه باید گفت "مصحف" به معنای کتاب مجلد و شامل هر کتابی می شود و اختصاص به قرآن ندارد، گو این که معنای مشهور مصحف، قرآن است. پس از نظر لغوی نمی توان گفت مصحف به معنای قرآن است.

تردید نیست که واژه مصحف به معنای قرآن بسیار به کار گرفته می شود، اما نمی توان گفت "علم" برای قرآن است، بلکه شهرت مصحف، قرآن است گر چه در سنت به معنای قرآن است مانند روایات زیر: پیامبر فرمود: " من قرأ القرآن فی المصحف کانت له الفا حسنه ...، هر که قرآن را که مصحف [ یک جا جمع آوری] شده بخواند، دوهزار خوبی، پاداش دارد."(8)

باز فرمود: "اعطوااعینکم حظها من العبادة، قالوا: و ما حظها من العبادة یا رسول الله ؟، قال: النظر فی المصحف والتفکر فیه ...؛ بهره چشمهایتان از عبادت را بدهید. پرسیدند: بهره چشمها از عبادت چیست؟ فرمود: نگاه به مصحف و اندیشه در آن..."(9)

 


نظریات گوناگون درباره مصحف
تا آنجا که می دانیم هیچیک از علمای شیعی و سنی بر مصحف فاطمه علیهاالسلام دست نیافته اند، بلکه با بهره گیری از احادیث مربوط به این موضوع، تا اندازه ای به محتوا، املاء کننده و نویسنده آن آشنا شده اند. از این رو پژوهش جامع و فراگیر در این باره وجود ندارد.

برخی گفته اند: مصحف آن حضرت در بردارنده امثال و حکم و مواعظ و اخبار و عجایب است، و امیر مومنان آن را نوشته و تقدیم حضرت فاطمه کرده، تا تسلی بخش ایشان در مرگ پدر باشد.(10) بعضی معتقدند: این مصحف، شامل احکام تشریعی، اخلاقی و آنچه در زمان آینده پیش می آید، است و حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را از شنوده های پدر و شوهرش جمع آوری کرده است. (11)

سید محسن امین بر این عقیده است که حضرت دو مصحف دارند، که یکی الهام پروردگار و دیگری فرمایشات رسول خدا صلی الله علیه وآله به حضرت زهرا است.(12) همان گونه که گفته شد، تعدد اقوال درباره محتوای مصحف، به سبب احادیثی است که در کتابهای مختلف پراکنده است و هیچ دلیل عقلی یا تحلیل نظری ندارد؛ زیرا مستند بحث و پژوهش، روایاتی است که در یک باب گردآوری نشده و در کتب گوناگونی است.

چنان که برخی اخبار از کتابهای حضرت زهرا علیهاالسلام سخن می گوید، هیچ یک عنوان مصحف را بازگو نمی کند. از این رو برخی پنداشته اند مصحف همان است که در اخبار آمده و این سبب اختلاف نظر شده است. البته این احادیث، سخن از کتابهای حضرت فاطمه علیهاالسلام می کند، نه تنها از مصحف ایشان. از این رو شایسته می نماید به دیگر کتابهای منسوب به ایشان اشاره شود، تا از میان آنها به مصحف دست یابیم.

 

 


1- کتاب اخلاقی
در احادیث شیعه و سنی، کتابی با این عنوان ذکرنشده، بلکه در کتابها به مضمون آن اشاره شده است. خرائطی از مجاهد نقل می کند: ابی بن کعب به دیدار فاطمه - رضی الله عنها، دختر محمد، صلی الله علیه وسلم - رفت. فاطمه به او کتابی پوشیده در شاخه های درخت خرما نشان داد، که در آن نوشته شده بود: هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، با همسایه اش به نیکی رفتار کند.(13) از روایات دیگری که درباره این کتاب است، بر می آید که این حدیث، گزیده ای از حدیث دیگری است که شیخ کلینی آن را در اصول کافی به نقل از امام صادق علیه السلام آورده است. (14)

"ابوجعفر محمد بن جریربن رستم طبری" از علمای قرن چهارم نیز این حدیث را - با ذکر بیشتر- در کتاب دلایل الامامه آورده است.(15) ظاهراً کسانی که گفته اند مصحف فاطمه در بردارنده معارف و اخلاق و آداب است، این احادیث را دیده اند.

 


2- کتاب تشریعی
کتابی با چنین عنوانی نیز در احادیث ذکر نشده است؛ ولی امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسشهای کارگزار منصور- خلیفه عباسی - در مدینه آنچه را می فرماید، مستند به این کتاب می کند. (16)از این رو دریافت می شود که حضرت فاطمه دارای کتابی در احکام شرعی بوده است.

علامه سید محسن امین این کتاب را مصحف فاطمه دانسته(17)ولی باید گفت روایاتی وجود دارد و ذکر خواهد شد که می گوید مصحف حضرت در بردارنده احکام حلال و حرام نیست، و اگر چنین احکام فقهی ذکر شده، در مصحف و روایتی دیگر از حضرت فاطمه علیهاالسلام است، که از پدر بزرگوارش پیامبر اسلام نقل کرده است.(18)

 


3- لوح فاطمه
لوح به صفحات پهن چوبی یا استخوانی گفته می شود، که در فارسی، تابلو یا تخته نامیده می شود. وجود این لوح در بسیاری از احادیث ذکر شده؛ زیرا در بردارنده نام امامان شیعه است.

ابوالفتح کراجکی (متوفی449هـ.) معتقد است: تمامی شیعیان در صحت محتوای این لوح اتفاق نظر دارند.(19) محتوای لوح یکسان گزارش نشده و سندهای گوناگونی دارد. کلینی به نقل از جابر بن عبدالله انصاری چنین می گوید: " دخلت علی فاطمه علیهاالسلام و بین یدیها لوح فیه اسماء الاوصیاء من ولدها، فعدت اثنی عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد و ثلاثة منهم علی."(20) مقصود از "ثلاثة منهم علی" با شمار امامانی که به نام "علی"اند، همخوانی ندارد، زیرا اینان چهار تن اند: [امام رضا] و علی بن محمد[امام هادی] حال چگونه روایت را تصحیح و درست کنیم؟

پاسخ نخست: بگوییم ضمیر "منهم" به "ولدها" برمی گردد، در این صورت مقصود "سه علی" است که فرزند فاطمه اند و راوی در صدد ذکر نام امام علی علیه السلام نیست.

دوم: ناسخ اشتباه کرده، اصل "اربعة منهم علی" است. موید این سخن، روایت ابی الجارود از ابو جعفر علیه السلام است که "اربعة" دارد.(21)

سوم: ضمیر "منهم" به "اثنی عشر" برگردد و اگر راوی نگفته و "اربعة منهم" چون نام امام علی در لوح نیامده، لقبش ذکر شده است، چنان که در روایت لوح به نقل از ابوبصیر می بینیم.(22) در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از شیخ صدوق مضمون این لوح ذکر شده است.(23)محتوای این لوح - و به نظر برخی خود لوح - هدیه خدا به پیامبر بوده است که پیامبر آن را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید.(24)

 


4- وصیتنامه
در روایات متعدد و با سندهای مختلف آمده است: حضرت زهرا علیهاالسلام کتابی از خود به جا گذاشت که وصایایش را در آن نوشته بود.(25) این وصایا، امور شرعی - از جمله تکلیف هفت باغی که توسط رسول الله صلوات الله علیه وقف آن حضرت شده بود- نیز توصیه ها و امور سیاسی بود.(26) از جمله وصایای سیاسی حضرت، عدم حضور برخی در تشییع جنازه ایشان، معلوم نکردن محل دفن و ... است. این وصایا از شمار مطالبی است که در مصحف فاطمه علیهاالسلام وجود داشته است. برخی گفته اند امام علی علیه السلام این وصایا را پس از درگذشت حضرت زهرا علیهاالسلام بر بالین وی یافت.(27)

 


5- مصحف فاطمه علیها السلام
وجود این کتاب نیز در روایت مختلف با سندهای متعدد ذکر شده است. همان گونه که گفته شد پرسشهایی در باره این کتاب وجود دارد؛ از جمله: چه کسی این کتاب را املاء کرده؟ نویسنده آن کیست؟ محتوای آن چیست؟ آیا در این کتاب اشاره به تحریف قرآن شده؟ هم اکنون این کتاب کجاست و در دست کیست؟ و...

 

 


اعتبار روایات مصحف فاطمه علیهاالسلام
شاید مهمترین پرسش درباره مصحف، صحت و اعتبار روایات آن است؛ زیرا دیگر پرسشها پس از روشن شدن اعتبار روایات این کتاب مطرح می شود. از این رو در ابتد باید وارد این بحث شویم.

 

 


عنوانی که باعث فهم اشتباه شده است
گفتیم عنوان "مصحف فاطمه" گاه باعث این توهم می شود که قرآنی ویژه حضرت زهرا علیهاالسلام وجود داشته است، همچنان که از "مصحف عبدالله بن مسعود" و "مصحف عایشه" و یا "مصحف ابی بن کعب" بر می آید، ولی همان طور که بررسی کردیم، پندار مزبور زدوده شد و فهمیدیم مصحف، منحصر در قرآن نیست.

همچنین گفتیم این کتاب در بردارنده هیچ آیه ای نیست؛ لذا به معنای قرآن یا در موضوع قرآنی نیست. نیز در ضمن سخنان گذشته اشاره شد این کتاب توسط آن حضرت، املاء نشده و از این رو به آن "مصحف فاطمه" گفته اند که هدیه ای الهی به ایشان بوده است. بنابراین نویسنده یا گوینده این سخنان کیست؟ اگر محتوای این مصحف، قرآن نیست، چه چیز در آن یافت می شود؟ حجم این کتاب چقدر است؟ و...

 

 

 

نویسنده مصحف
روایات بسیاری وجود دارد که در آن، حضرت علی علیه السلام به عنوان نگارنده مصحف معرفی شده؛ از جمله امام صادق علیه السلام در جواب سوال "حماد بن عثمان" مبنی بر این که نویسنده مصحف کیست، می فرماید: "فجعل امیرالمومنین یکتب کلما سمع حتی اثبت من ذلک مصحفا؛ امیر مومنان هر چه را می شنید، می نوشت، تا این که به صورت کتابی در آمد."(28)

اما ابن رستم طبری در دلائل الامامه روایتی نقل می کند که: مصحف فاطمه، از آسمان، مکتوب نازل شد و املایی نبود تا امام علی کاتب و نگارنده باشد؛(29) اما می بایست گفت:

1- نزول مصحف ، نه به معنای فرستادن مصحف و کتاب است، بلکه گفتن محتوا و پیام است، و مانعی ندارد که امام علی در هنگام نزول فرشتگان حاضر بوده و مطالب را بنویسد. گر چه این توجیه بسیار بعید می نماید.

2- شاید تنها راه حل، نپذیرفتن روایت طبری باشد؛ زیرا سند آن ضعیف است. میان راویان "جعفر بن محمد بن مالک فزاری" است که "نجاشی" وی را ضعیف در حدیث و فاسد المذهب والروایة می داند.(30) دیگران نیز وی را تخطئه کرده اند. ­(31)

 

 


املاء کننده و گوینده احادیث
1-  خدای تعالی
برخی گفته اند گوینده سخنان موجود در مصحف، خداوند است. امام صادق علیه السلام می فرماید: "انما هو شیء املاها الله و اوحی الیها؛ مصحف فاطمه نزد ماست... و خداوند آن سخنان را فرموده و بر حضرت فاطمه الهام کرده است." (32) عبارت "املاها الله" احتمالا اشتباه ناسخ باشد و درست "املاء الله" است که ضمیر به "شیء" بر می گردد؛ یعنی خدا آن را فرموده است، یا می توان گفت "املاها علیهاالله" بوده که مفعول "ضمیر غایب مذکر حذف شده، ضمیر دوم (ها) به فعل (املا) چسبیده است. اما این توجیه مشکل است و احتمال نخست ترجیح دارد.
این گونه الهام برای مادر حضرت موسی نیز وجود داشته، در سوره قصص، آیه 7 آمده است؛ "و اوحینا الی ام موسی؛ به مادر موسی الهام کردیم..."

 


2- فرشته (ملک)
بعضی معتقدند این سخنان از فرشته ای است. این احتمال در حدیثی به نقل از امام صادق علیه السلام آورده شده است: "فارسل الله الیها ملکا یسلی غمهاو یحدثها."(33)

 

3- جبرئیل
در صحیحه ابوعبیده از امام صادق علیه السلام است که سخنان از آن جبرئیل است: "و کان جبرئیل یاتیها فیحسن عزاءها علی ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها..."­(34)

 

4- رسول خدا
امام حسین علیه السلام می فرماید: " مصحف فاطمه نزد ما است. به خدا سوگند! یک حرف از قرآن در آن نیست. سخنان این مصحف از آن رسول الله و خط علی علیه السلام است".(35)
بنابراین حدیث، گوینده سخنان این مصحف، رسول الله (فرستاده خدا) است. علامه مجلسی در ذیل این حدیث می گوید: مقصود از فرستاده خدا، جبرئیل است. همچنان که در آیات بسیاری، به ملائکه، رسولان خدا گفته شده است.(36)

چه بگوییم سخنان این مصحف از خداست یا جبرئیل، تفاوتی ندارد، زیرا خداوند به واسطه جبرئیل، این احادیث را فرموده؛ ولی نمی توانیم معتقد باشیم مقصود از "رسول الله" پیامبراسلام است؛ زیرا روایات بسیاری تصریح دارد سخنان این مصحف پس از وفات رسول الله صلی الله علیه و اله و در تسلای وفات آن حضرت، برای حضرت فاطمه علیهاالسلام گفته شد.

گو این که احتمال دارد حضرت فاطمه علیهاالسلام دو مصحف داشته که یکی سخنان رسول الله و دیگری سخنان جبرئیل بوده. یا ممکن است بگوییم مصحف فاطمه، یک کتاب بود ولی شامل دو بخش؛ سخنان رسول الله و سخنان جبرئیل بوده است. سید محسن امین در کتاب ارزشمند اعیان الشیعه معتقد به گفتار نخست است.(38)

آنچه این گفته را درست تر می نماید، این است که حضرت دارای دو کتاب دیگر، یکی در اخلاق و دیگری در تشریع است. پس می توان گفت مصحف فاطمه، به املای رسول الله بوده، به ویژه روایاتی که می گوید جبرئیل املاء کرده، احکام شرعی را نگفته است. پس اگر حضرت فاطمه علیهاالسلام کتابی در احکام شرعی داشته، روشن می شود رسول الله آن را به ایشان آموخته و گفته است.

پس از این که دانستیم سخنان این مصحف از پروردگار به واسطه جبرئیل، و نویسنده آن امام علی علیه السلام است، این پرسش پیش می آید که چرا به حضرت فاطمه علیهاالسلام منسوب شده است؟ به رغم آن که حضرت نه گوینده و نه نگارنده آن است!

در پاسخ باید گفت: این سخنان برای حضرت فاطمه و برای تسلای خاطر او نازل شد، از این رو مصحف، منسوب به حضرت فاطمه است. نظیر این امر در انتساب تورات به حضرت موسی علیه السلام و انجیل به حضرت عیسی علیه السلام و زبور به داوود علیه السلام دیده می شود. همچنان که در قرآن می خوانیم: "صحف ابراهیم و موسی."(39) با این که این مصاحف از آن خداست، اما چون بر پیامبری نازل می شد، به نام او خوانده می شد.

 

 

محتوای مصحف فاطمه علیهاالسلام
روایات مختلفی درباره محتوای مصحف فاطمه علیهاالسلام وجود دارد؛ برخی از این روایات مطالبی را نفی و بعضی دیگر مطالبی را اثبات می کند که از این قرار است:

 

 


محتوای نفی شده
با توجه به روایات اهل بیت علیهم السلام در می یابیم که مصحف فاطمه علیهاالسلام شامل بر دو قسمت یعنی؛ قرآن و دیگری احکام شرعی نیست. این روایات با تعبیرهای زیر آمده است:

قرآن نیست (ماهو قرآن)؛(40) گمان نمی کنم قرآن باشد ( ما ازعم انه قرآن)؛(41) چیزی از قرآن در آن نیست (لیس فیه شی من القرآن)؛(42) چیزی از کتاب الله در آن نیست (ما فیه شی من کتاب الله)؛(43) آیه ای از کتاب الله در آن نیست ( ما فیه آیة من کتاب الله)؛(44) حرفی از قرآن در آن نیست (ما فیه حرف من القرآن)(45) و یک حرف از قرآن موجود در آن نیست (ما فیه من قرآنکم حرف واحد)(46)

علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از کتاب خطی جوامع الفوائد حدیثی را به نقل از ابوبصیر چنین نقل می کند: امام صادق علیه السلام این آیه را چنین خوانده: "سئل سائل بعذاب واقع للکافرین (بولایة علی) لیس له دافع." آن گاه امام فرمود: در مصحف فاطمه چنین است."(47)

اما باید گفت این حدیث معتبر نیست چرا که در راویان آن نام محمد بن سلیمان دیلمی وجود دارد که رجال شناشان وی را موثق ندانسته در نتیجه حدیث وی را ضعیف شمرده اند.(48)چنان که با روایات بسیاری که می گوید مصحف فاطمه هیچ آیه و یا حتی حرفی از قرآن در بر ندارد، ناهمگون است.

در منابع، از جمله آنچه "محمد ابو زهره" در کتابش نوشته، آمده که مصحف فاطمه چیزی از قرآن ندارد. ­(50)از این همه تاکید و تکرار بر نفی وجود مطالب قرآنی در مصحف فاطمه در می یابیم که در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مصحف، به معنای قرآن مکتوب بود. اما چرا امامان به آن مصحف فاطمه و نه کتاب فاطمه می گفتند؟ اگر کتاب می گفتند دیگر نیازی به این همه یاد آوری و آگاهی نداشت!

در پاسخ باید گفت: از آن رو که مصحف حضرت، بدین نام از آغاز خوانده می شد و در آن هنگام به معنای قرآن نبود، در زمانهای بعد نیز همین اسم تکرار می شد. امام علی علیه السلام کتاب فاطمه را مصحف نامید: "و لقد اعطیت زوجتی مصحفا فیه من العلم ما لم یسبقها الیه احد؛ به همسرم مصحفی مشحون از علم داده شد که به کسی این دانشها داده نشد."(49)

حتی اگر بپذیریم نام مصحف بعدا و در زمانی که مصحف به معنای قرآن بود، بر کتاب فاطمه نهاده شد، برای آن بود که بفهمانند میان مصحف فاطمه و مصحف قرآنی مشابهت هست، زیرا هر دو توسط جبرئیل نازل شده اند، گر چه در محتوا متفاوتند.

 

 

مصحف، احکام شرعی را در برندارد
در مورد احکام شرعی، امام صادق می فرماید: " لیس فیه شیء من الحلال و الحرام...؛ چیزی از حلال و حرام- احکام-  در آن نیست."(50)

 

 

محتوای اثبات شده
روایات- به گونه تفصیل- تمام محتوای مصحف فاطمه را ذکر نکرده، بلکه عنوان ها یا برخی سخنان را بیان نموده اند. این روایات در منابع مختلفی پراکنده است و ذکر می کنند در مصحف فاطمه این مطالب آمده است:
1- مقام عظیم پیامبر صلی الله علیه وآله(51) (و یخبرهاعن ابیها و مکانه).

2- آینده ذریه حضرت زهرا علیهاالسلام(52)(و یخبرها بمایکون بعدها فی ذریتها).

3- حوادثی که رخ خواهد داد(53) (ولکن فیه علم ما یکون؛ ففیه ما یکون من حادث) مثلا "تظهر الزنادقة فی سنة ثمان و عشرین و مائة؛ زنادقه در سال 123 به ظهور می رسند."
4- نامهای انبیا و اوصیا(54) (ما من نبی ولا وصی الا و هو فی کتاب عندی).

5- اسامی پادشاهان و پدرانشان(55) (و اسماء من یملک الی ان تقوم الساعة؛ لیس من ملک یملک [الارض] الا و هو مکتوب فیه باسمه و اسم ابیه).

6- وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام(56) (و لیخرجوا مصحف فاطمة؛ فان فیه وصیة فاطمة).

 


پی نوشت ها:
1- صحیفه انقلاب (وصیتنامه سیاسی الهی امام خمینی) ص3، چ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
2- بحارالانوار، مجلسی، ج 26، ص 41، ح 73، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران.

3- همان، ج 27، ص 371، ح 3.

4- اصول کافی، کلینی، ج دوم، ص613 / بحارالانوار، ج 26، ص 39، ح 10.

5- صحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، جوهری، ج 4، ص1383/ تاج العروس، زبیدی، ج 6، ص 161.

6- المصباح المنیر، فیومی ص 197/ الفروق اللغویه، ابوهلال العسکری، ص 241، چ بصیرتی. قم.

7- مناهل العرفان، زرقانی، ج 1، ص394، چ دار احیاء التراث، بیروت، 1412.

8- البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، ج 1، ص 546، دارالکتب العلمیه، بیروت 1403.

9- نوادرالاصول، ترمذی، ج 3، ص254، بیروت 1412.

10- المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین، ص 521، تحقیق حسین الراضی، چاپ دارالکتب الاسلامی، ایران.

11- سیرة لائمةالاثنی عشر، سید هاشم معروف الحسنی، ج 1، صص96-97، چاپ دارالتعارف، بیروت.

12- اعیان الشیعه، ج1، صص13-314، چاپ الانصاف، بیروت.

13- مکارم الاخلاق و معالیها، خرائطی، ص43، چاپ مکتبة الاسلام العالمیة، قاهره.

14- عوالم العلوم، عبدالله بحرانی اصفهانی، ج 11، ص 533، تحقیق موسسه امام مهدی، قم.

15- همان.

16- فروع کافی، کلینی، ج3 ، ص 705، ح 2 تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ دارالاضواء، بیروت.

17- اعیان الشیعه، ج 1، صص314- 315.

18- سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 1، صص96 - 97.

19- استنصار فی النفس علی الائمة الاطهار، ص 13، چاپ دارالاضواء.

20- اصول کافی، ج 1، ص 532.

21- عیون اخبارالرضا، صدوق، ج 1، ص47،ح 7، چ رضا مشهدی، قم. 1363.

22- اصول کافی، ج 1، ص 527، ح 4 / کمال الدین، صدوق،ج 1، ص303.

23- همان، ج 1، ص311، تحقیق غفاری، چاپ موسسه نشر اسلامی، قم.

24- الارشاد، شیخ مفید، ص262، چاپ بصیرتی قم کمال الدین، صدوق، ج 1، ص 312 بحارالانوار، ج 36، ص201.

25- تهذیب الاحکام، طوسی، ج 9، ص 144، ح 50، چاپ دارالاضواء، بیروت.

26- بحارالانوار، ج 103، صص 135- 136، ح 14.

27- همان.

28- اصول کافی، ج 1، ص24، ح 2 / بحارالانوار، ج 26، ص44، ح 77.

29- دلائل الامامه، ص 30، چ اعلمی، بیروت. 1403/  مسند فاطمة الزهرا، سید حسین شیخ الاسلامی، ص 199، چ دارالقرآن الکریم، قم 1412.

30- رجال نجاشی، ج 1، ص 302.

31- معجم رجال الحدیث، خویی، ج 4، ص 117.

32- بحارالانوار، ج 26، ص 39، حدیث70.

33- اصول کافی، ج 1، ص 245، حدیث2.

34- بصائرالدرجات، صفار، ص 153، ح 6 / اصول کافی، ج 1، ص241، ح 5.

35- بحارالانوار، ج 26، ص 46، حدیث 94.

36- حج، آیه 75/  فاطر، آیه 1 / انعام، آیه 61/  اعراف، آیه 37 / هود، آیه 69/  حجر، آیه 15 / مریم، آیه 17- 19 و...

37- اصول کافی، ج 1، ص 314، چاپ قدیمی چاپخانه الانصاف، بیروت.

38- سوره اعلی آیه 19.

39- بحارالانوار، ج 26، صص 41. 42، ح 73.

40- همان، ص 45، ح 30.

41- همان، ح 79.

42- همان، ص 43، ح 39.

43- همان، ج 47، ص 271، ح3.

44- همان، ص 46، ح 34.

45- همان، ج 26، ص 39، ح 10.

46- همان، ج 37، ص176 / روضةالکافی، ص 43، ح 13.

47- معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 127/  رجال نجاشی، ج 2، ص 269، ش 933.

48- الامام الصادق، حیاته و عصره، ص 324، چ مطبعة احمد علی مخیمره، مصر.

49- بصائرالدرجات، ص200، ح 2.

50- اصول کافی، ج1، ص390، ح 1.

51- بحارالانوار، ج26، ص 41، ح 72.

52- همان.

53- اصول کافی، ج 1، ص240، ح 2 / بحارالانوار، ج 26، ص 13، ح اول.

54- بحارالانوار، ج 47، ص32.

55- بحارالانوار، ج 26، ص 13، ح اول/  اصول کافی، ج 1، ص 242، ح 3.

56- اصول کافی، ج 1، ص 241، ح 4.


مباهله؛ جلوه ای از حضور حضرت زهرا (س) در عرصه سیاست

پنج شنبه 87/2/26 10:13 صبح| | نظر

مباهله؛ جلوه ای از حضور حضرت زهرا (س) در عرصه سیاست


 

" نجران" بخش با صفایی؛ با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود.

پیامبراسلام(ص) در سالهای اول رسالت خود، به سران کشورهای جهان مکاتبه کرده و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمودند. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران، نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.

" به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود."

نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیتهای مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کرده، دلائل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.

 


دیدار نمایندگان نجران با پیامبراکرم(ص)
نمایندگان نجرانی پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند. و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی کند. در این هنگام حضرت جبرائیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مامور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.
فرمان الهی از این قرار بود:" فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساء نا و نساء کم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین."( آل عمران/61)

هرگاه بعد از علم و دانشی که(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:" بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.

 


رسول اکرم با چه کسانی به مباهله می رود؟
وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و نمایندگان نجران، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.
اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزی در بساط ندارد. پیامبراکرم(ص) به همراه حضرت علی، امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه علیهم السلام به سمت صحرا رفت. از آن سو نمایندگان نجران در حالی که اسقف آنها پیشاپیش حرکت می کرد به محل رسیدند. وقتی پیامبر را دید از همراهان، ایشان پرسید که به او گفتند: این پسرعمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی علیه السلام هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه علیها السلام است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است. به اسقف گفته شد که برای مباهله قدم پیش گذار.

اسقف گفت: نه، من مردی را می بینم که نسبت به مباهله با کمال جرات اقدام می کند و می ترسم راستگو باشد من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای برکند، فوراً اینطور خواهد شد. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد مباهله نمائیم. زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند. نمایندگان نجران وقتی که دیدند پیامبراکرم(ص) نزدیکان و عزیزان خود را برای مباهله به همراه آورده است، دریافتند که رسول الله(ص) به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد، والا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

 

 

 

انصراف از مباهله
هیات نمایندگی نجران با دیدن وضع یاد شده، وارد شور شده و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان "جزیه" ( مالیات سالانه) بپردازند  و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبراکرم(ص) نیز رضایت خود را اعلام نموده و قضیه مباهله به اتمام رسید.
سپس پیامبراکرم(ص) فرمود: عذاب، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده، و در آتشی که در بیابان برافروخته می شد، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده می شد.

 

 


عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام
درعربستان پیش از اسلام زن هیچ جایگاهی نداشت. زن به عنوان کنیزی که در خدمت مرد قرار می گرفت تا کارهای خانه اش را انجام دهد، ایفای وظیفه می نمود.
او در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره حق دخالت و اظهارنظر نداشت. در چنین شرایطی بود که اسلام ظهور نمود، دیگر به جنس انسان اهمیتی نمی داد بلکه انسانیت وی حائز اهمیت بود. زنان صاحب حق و حقوقی شدند و دیگر کمتر مورد ظلم قرار می گرفتند. در چنین شرایطی که دختران زنده به گور می شدند و برای زنان در جامعه هیچ شخصیتی قائل نبودند. حضرت زهرا علیهاالسلام پا به عرصه هستی نهاد و همگان از کارهای پیامبر(ص) نسبت به ایشان تعجب می نمودند. پیامبراکرم با آن مقام مادی و معنوی، خم شده و دستان دختر خود را می بوسید و به او احترام ویژه می گذاشت. البته خیلی ها به اشتباه تصور می کنند که ارزش حضرت به خاطر این بوده است که ایشان دختر نبوت، همسر ولایت و مادر امامت بوده اند. حال آنکه باید در نظر داشت که ایشان شایستگی و ارزش آن را داشته که در این مسندها جای گرفته است.

با بررسی تاریخ روز مباهله پی می بریم که خود حضرت زهرا(س) آن قابلیت را داشته و از مقام والای معنوی برخوردار بودند که به همراه پیامبر(ص) به مباهله می روند. چرا که در درگاه الهی قرب داشته و دعا یا نفرین ایشان به استجابت می رسید.

مباهله با مسیحیان نجران کار ساده ای نبود که با هر زن و مرد عادی بتوان آن را به اجرا درآورد بلکه افراد شرکت کننده در مباهله باید به درجه ای از حق و یقین رسیده باشند که خدای  متعادل درخواست آنان را پاسخ گوید.

این که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در مراسم مباهله شرکت داشته، حاکی از عظمت شخصیت ایشان می باشد.

 


سند آیه مباهله
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی علیهم السلام بودند.
برخی از مفسران اهل تسنن که در اقلیت هستند، کوشیده اند که ورود احادیث واقعه ی روز مباهله را در این زمینه که در عظمت اهل بیت علیهم السلام بوده است، انکار نمایند. ولی با مراجعه به مسانید و منابع اهل تسنن دیده می شود که بسیاری از آنان احادیثی ذکر نموده اند بنابر این نظر که قضیه تاریخی مباهله مربوط به پیامبراکرم، حضرت علی، حسنین و حضرت زهرا علیهم السلام می باشد.

برای اثبات این حرف، برخی از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک ذکر می نماییم.

" قاضی نورالله شوشتری" در جلد سوم از کتاب نفیس" احقاق الحق" طبع جدید صحفه 46 چنین می گوید: " مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که " ابناء نا" در آیه فوق اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام و " نساء نا" اشاره به فاطمه علیهاالسلام و" انفسنا" اشاره به علی علیه السلام است.

سپس- در پاورقی کتاب مزبور- در حدود شصت  نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است.

از جمله شخصیتهای سرشناسی که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:

1. " مسلم بن حجاج نیشابوری" صاحب " صحیح" معروف که از کتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است. در جلد 7 صفحه 120.

2. " احمد بن حنبل" در کتاب " مسند" جلد1، صفحه 185.

3. " طبری" در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه، جلد سوم، صفحه 192.

4. " حاکم" در کتاب " مستدرک" جلد سوم، صفحه 150.

5. " حافظ ابونعیم اصفهانی" در کتاب " دلائل النبوة" صفحه 297.

6. " واحدی نیشابوری" در کتاب" اسباب النزول"، صفحه 74.

7. " فخر رازی" در تفسیر معروفش، جلد8، صفحه85.

8. " ابن اثیر" در کتاب " جامع الاصول"، جلد 9، صفحه 470.

9. " ابن جوزی" در " تذکرة الخواص" صفحه 17.

10. " طنطاوی" مفسر معروف در تفسیر" الجواهر" جلد دوم، صفحه 120.

11. " زمخشری" در تفسیر" کشاف" جلد1، صفحه 193.

 


منابع:
1- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی.
2- تفسیر نمونه، ذیل آیه مبارکه.


روزگار فاطمه(س)

پنج شنبه 87/2/26 10:9 صبح| | نظر

روزگار فاطمه(س)

 

آفتاب، از کجا طلوع می کند، از کجا نور می افشاند، و پرتو پرتلالو خود را از کجا همچون بارانی از پولک های طلایی و ذراتی از گرد نقره و قطراتی از شبنم عطرآگین، فرو می پاشد؟

اگر برخاستگاه آفتاب طبیعت، افق های سیمابگون پهنه جهان ما است، آفتاب معنویت و روحانیت، خانه ای دیگر و برخاستگاهی دیگر دارد: خانه محمد(ص) رسول خدا، پیامبر اسلام، و آخرین پیامبر الهی، خانه نور و جایگاه آفتاب معنویت است...

اینجا، این خانه کوچک و ساده، اما در عین حال شکوهمند و پرجلال - که شکوه و جلال آن، نه در عظمت ساختمان که در عظمت صاحب آن و عزت ساکنان آن است - خانه ای است که آفتاب معنویت و روحانیت، در آن تجسم پیدا می کند و آفتاب طبیعت، این چراغ پرفروغ منظومه شمسی، با چشم حسرت بدان می نگرد...

و در گستره انوار همین آفتاب زرتاب است که آن اختر تابناک عصمت و طهارت، یعنی فاطمه زهرا(ع)، چشم به جهان می گشاید، تا چشم جهان را به تماشای جمال پرجلال خود خیره سازد...

آری، فاطمه زهرا(ع)، آن اختر تابان عصمت و طهارت، در خاندان نور، در خانه وحی، در فرودگاه فرشتگان آسمان، در منزلگه جبرئیل، در مشرق رسالت و تقوی چشم به جهان گشود، و جهان اسلام و افق معنویت و روحانیت را با طلوع مسعود وجود مبارک خویش، نوری دیگر و فروغی دیگر بخشید...

او در خانه ای چشم به جهان گشود که چشمان پرانتظار جهان انسانیت، در درازنای زمانها، و در فراخنای مکانها، بدان دوخته شده است. خانه ای که چشم جهان و چشم تاریخ به شعاع های پرنور و گرم و گرمی بخش فروغ تربیتهای آن و روشنایی تعلیمات و اشراقات آن، خیره مانده است. خانه ای که با همه کوچکی و سادگی اش، مکتب پرعظمت و پرجلال و انسان ساز جهان انسانیت است. خانه ای که جایگاه و پایگاه یگانه معلم راستین جامعه انسانیت در آن قرار داده شده است: خانه محمد(ص)، خانه پیامبر، خانه معلمی که خود به مکتب نرفت و خط ننوشت، لکن به غمزه مساله آموز صد مدرس و صدها مدرس شد.

آری، اینجا خانه پیامبر و تولدگاه ستاره پرفروغ خاندان رسالت و سازنده گهواره امامت و سمبل پاکی و عصمت بود... فاطمه زهرا(ع) دوران کودکی و صباوت را در این خانه گذراند. در این خانه و در مهد تربیت و تحت ارشادهای مستقیم پیامبر اسلام، یگانه مربی جهان بشری... و خوشا بر کودکی که خداوندگار زمین و زمان و آفریدگار هستی و جهان چنین آموزگاری را برای تربیت و ارشاد او برگزیند و سایه مهر و عطوفتش را بر سر او بگسترد. آموزگاری بر قله رسالت و پیامبری در اوج آموزگاری و مهر و عطوفت که خود شایسته ترین پدر جهان و بایسته ترین تربیت دهنده افراد بشر و نسلهای انسان، در گستره زمین و زمان است.

درباره پدر بزرگوار و عالیقدر فاطمه(ع)، به راستی چه می توان گفت که از فرط عظمت و جلال و شکوه و جمال او لب از گفتن و قلم از نوشتن فرو می ماند. تاریخ جهان در پی شناختن چنین پدری قد علم کرده و در طول قرنها ،نسل در پی نسل زبان به وصفش گشوده اند . لیکن تاریخ هنوز در خم کوچه اول درمانده و بشریت هنوز بیان نخستین کلام وصف او را به پایان نبرده است.

راستی این است که بیان خصلتها و خصوصیات پیامبر و بر زبان آوردن توصیف صفات او، جدا از شناخت قدرت آفریدگار و بیان آن میسر نیست. از این رو چه بهتر که ما نیز به ذکر یکی از کلمات بلیغ آسمانی اکتفا کنیم: آنجا که خداوند، خلق و خوی پیامبر و روش زندگی او را، با صفتی شایسته توصیف می کند و با این وصف بی بدیل، قدرت بی مانند خویش را بیان می نماید. بدینسان که می فرماید: انک لعلی خلق عظیم، یعنی در حقیقت تو بر خلق و خویی نیکو و پرعظمت آراسته هستی.

آری راستی که او به حق زیبنده چنین ستایشی و سزاوار چنین توصیفی بود و آنجا که خداوندگار در وصف پدر فاطمه زهرا چنین سخن می گوید، مخلوق ناتوان خداوند چه کلامی می تواند بر زبان و قلم آورد؟

فاطمه زهرا(ع) در روزگاری پا به عرصه هستی نهاد که پدر گرامی اش دشوارترین دوره حیات پربرکت خود را می گذرانید. از چندی پیش، دشمنان سرسخت و قسم خورده پیامبر، که با همدستی گروهی از افراد نادان و سیاه دل قریش، سپاهی از جهل و شرک تشکیل داده بودند، پیامبر اسلام و یاران فداکارش را در حلقه خصومت های خود به محاصره گرفته بودند. این محاصره، تنها یک محاصره سیاسی نبود، بلکه در عین حال، محاصره وحشت و خطر و تهدید، و بدتر از همه محاصره اقتصادی هم بود.

مشرکین، در پی مبارزاتی سخت و فرساینده، سرانجام مسلمانان را از شهر و زادگاه خود، «مکه» بیرون راندند و آنها را، در خارج از شهر، درون دره یی که در تاریخ به نام «شعب ابی طالب» معروف شده، به صورت گروهی تبعیدی و رانده شده، در محاصره نگاه داشته بودند. سران قریش، برای تمام افراد قبایل، به شدت قدغن کرده بودند که هیچکس به آن پناهگاه آکنده از وحشت و خطر نزدیک نشود، هیچکس با پیامبر و یارانش تماس نگیرد، و هیچکس با آنها داد وستد نکند، نه چیزی از آنها خریداری کند، نه به آنها کاری رجوع کند و دستمزدی بدهد، و نه حتی یک قرص نان بفروشد.

 

بدینسان، زندگی پیامبر و یارانش، در آن تبعیدگاه پررنج، با درد و محرومیت و گرسنگی می گذشت. مواد خوراکی جیره بندی شده بود، و گاهی غذا چنان کم بود که بزرگسالان از فرط گرسنگی به ناله می افتادند و کودکان بی هوش بر زمین می افتادند.

همراه با فقر و گرسنگی، بیماری و مرگ و میر نیز آمده بود و گروهی از نزدیکان رسول خدا و تنی چند از بهترین یاران و یاورانش در همان تبعیدگاه و بر اثر آن محاصره مخوف و گرسنگی و امراض ناشی از آن، جان سپردند.

و در چنان دوران سیاه و دردباری بود که فاطمه زهرا(ع) چشم به جهان گشود. دوران شیرخوارگی خود را، در همان محیط سپری کرد. در همان ریگزار داغ، برپای ایستادن و راه رفتن را آموخت و در همان دره تحت محاصره، گوش دردآشنایش با فریادها و ناله های کودکان گرسنه و محروم، آشنا و همنوا شد. آری، او از نخستین روزهای میلاد مبارک اما آمیخته به رنج و دردش، زندگی را با محرومان آغاز کرد، با محرومیت کشیدگان و زجردیدگان و مستضعفان زیست، و همگام با دردمندان و ستم دیدگان روزهای زندگی را پشت سر نهاد...

اما در کنار این همه درد و رنج و محرومیت، بزرگترین نعمت ها نیز با او بود: زیرا که آن دختر بی همتا، از لطف بسر بردن از سایه مهر و عطوفت پیامبر خدا بهره مند بود. او، در مکتب انسان ساز رسول خدا(ص)، و در دامن پر از صفای خدیجه کبری پرورش می یافت و هر روز، جهانی از پاکی و صفا و معنویت و جهان بینی عمیق و راستین معنوی، و در یک کلام تمامی رمز و رازهای شگرف خداشناسی و خداجویی و خدابینی را در آن مکتب سازنده و ارزنده می آموخت.

بدینگونه بود که فاطمه زهرا(ع) الگوی بی مانند و شاخص و نمودار کامل یک بانوی نمونه، اسوه راستین تربیت اسلامی و اسوه باشکوه مکتب الهی اسلام گردید. بدانسان که از همان سنین نوجوانانی و آغاز شکوفایی و بالندگی، وجود گرامی اش، در بردباری و استقامت در برابر سختی ها و مصائب، و علاقه و مهر بی پایان به محرومان و مستمندان جامعه، اسطوره ای جاودانه و مصداقی روشن و بارز گردید.

فاطمه زهرا(ع) که در سنین کودکی، مادر بزرگوار و ارجمندش را - در پی تحمل مصائب زندگی در شعب ابی طالب- از دست داده بود، از همان دوران طفولیت، مسئولیت های سنگینی را بر دوش های ترد و کودکانه اش تحمل کرد. بالاترین آن مسئولیت ها، نگهداری و پرستاری از پدربزرگوارش بود، که اندوه از دست دادن همسری چون خدیجه کبری در اعماق جانش باقی مانده بود، و دختر خردسال، خود را در آن اندوه شریک و همدرد پدر می ساخت و همواره می کوشید تا درد پدر را تسکین دهد و جای خالی مادر را، در زندگی اندوهبار داخلی، با لطف وجودش و فهم و درک و درایتش، و فضل و فضیلت و کمالش پر کند...

او از نظر مراتب کمال و فضیلت، و همدردی هوشمندانه با پدری چون پیامبر خدا و مسئولیت پرستاری از قلب شکسته چنان پدری، به چنان پایه و مایه ارجمندی رسید، که از سوی پدر عالیقدرش، سند افتخار و سرفرازی بی مانندی درباره اش صادر شد و از لسان رسول خدا(ص) لقب «ام ابیها» یافت...

«ام ابیها»، یعنی «مادر پدر خویش» که از یک دیدگاه، نشانه نقش مادرانه یی بود که فاطمه زهرا(ع) درباره پدر بزرگوارش ایفا کرده بود. از دیدگاه دیگر نیز مطرح و درخور بررسی است: این لقب، نشانگر احترام عمیقی است که پدر گرانقدر فاطمه، برای دختر محبوب و میوه دل و جان خود قائل بود. و نیز نشانگر نوعی احترام آمیخته به قدردانی، نسبت به کل شخصیت و اعتبار قشر محروم و متروک و ستمدیده «زن» بود. موجودی که سالها و قرنها، در جامعه عرب جاهلی سرکوب شده بود و در آخرین سالهای پیش از اسلام، می رفت که دوران فنای کامل و زوال قطعی خود را سپری سازد. می رفت تا به محض تولد، یا زنده به گور شود، یا چون لکه ننگی، چون شیء ناپاک و منفوری، دور از دیدرس و دور از دسترس، در تاریک ترین گوشه انبارها و زیرزمین ها، زندانی شود و مخفیانه به زندگی سرشار از درد و رنج و نکبت و ذلت خود ادامه دهد. تا وقتی به سن بالندگی رسید، مانند کالایی بی ارزش، به دیگران واگذار شود، تا از او به عنوان وسیله ای برای زاد وولد پسران، یعنی اصحاب کار و تلاش و جنگ و کشتار، استفاده شود. و این، تازه سرنوشت خوشبخت ترین دختران عرب می توانست به شمار آید، که سعادت رهایی از مرگ بی رحمانه و زنده به گور شدن با دست پدران خود را یافته باشند...

اما وجود گرانقدر فاطمه زهرا(ع) با آن احترام عمیق و محبت سرشاری که پدرش برای او قائل بود، یکباره طومار چنین سرنوشتی را در زندگی جامعه زنان، درهم پیچید و سرنوشتی تازه برای «زن» رقم زد. به برکت تربیت های اسلامی، از محیط خانه، کانونی پر از صفا و صمیمیت و سرشار از عطوفت و مهربانی به وجود آورد. خانه را به صورت آموزشگاه بزرگی بازسازی کرد، که توانست در آن، پسرانی همانند حسن و حسین(ع) و شیرزنانی همچون زینب و ام کلثوم را به وجود آورد و تربیت کند.

آری، او به عنوان نمونه «زن» در جامعه اسلامی و انسانی، توانست در راه ایمان و تقوای استوار، و در مسیر تشیید مبانی انقلاب نوپای اسلام، سنگر به سنگر و خانه به خانه و میدان به میدان، همراه با پدر و همگام با همسر بزرگوارش پیش رود، تا جایی که حتی جان عزیز خود را در مسیر تعهد و مسئولیت عمیق اسلامی خود، فدا کند...

بانوی نمونه اسلام، در عرصه خانه اش یک کدبانوی کامل، در برابر شوهرش یک همسر فداکار و شکیبا، در مورد فرزندانش یک مادر بی همتا و دلسوز و مربی، در پهنه کار و تلاش، یک کوشنده خستگی ناپذیر، در جهان اسلام یک مسلمان نمونه و الگو، در عرصه حفظ و صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی یک مبارز تلاشگر و سازنده، و در برابر خالق خویش یک مؤمن پرهیزگار و پاکدامن و پارسا بود... در خانه اش با دست های رنج دیده خود، که از فرط کار و تلاش، لطمه دیده و آزرده و تاول زده بود، کار می کرد و «دستاس» می کشید و گندم می کوبید و نان می پخت، تا سفره بی رنگ و رونق خانه، قوت لایموتی داشته باشد. با سن و سال اندک خود، کارهای طاقت فرسای خانه پرجمعیت و عائله مندشان را شخصاً انجام می داد، و انتظام امور خانه را به تنهایی برعهده داشت... شب ها را، با تنی خسته و جسمی درهم کوفته، به جای آرام و استراحت، تا نیمه شبان و گاه تا سحرگاهان، بر سر سجاده بیدار می نشست و به دعا و نیایش و راز و نیاز با آفریدگار یکتای خود می گذرانید... در معرکه جنگ و مهلکه نبرد حق و باطل، به یاری مجروحان و زخم خوردگان می شتافت و با دست های مهربانش، مرهم بر جراحاتشان می گذاشت... و در عالم سیاست و جهان بینی سیاسی اسلام، قهرمانی نستوه، مجاهدی راستین، و رزمنده ای خستگی ناپذیر و به تمام معنی انقلابی بود...

او در راه دفاع از حق خود و خاندانش، که در حقیقت حق جامعه مسلمین و طبقه محرومان بود و با پایمال شدن آن، حق جامعه و حقیقت انقلاب اسلامی پایمال می شد، یک دم از پای نمی نشست. چون کوهی استوار، در برابر ناملایمات می ایستاد و می جنگید. به مسجد می رفت و با ایراد خطابه های آتشین و سخنرانی های روشنگر، حق خود و خاندانش را آشکار می ساخت و حکومت وقت را رسوا و استیضاح می کرد.

همین اعمال و کنش ها و واکنش های آگاهانه و روشنگرانه او، به روشنی نشان می دهد که دختر پیامبر و همسر جانشین پیامبر و مادر امامان برحق، تنها زن خانه و کدبانوی کاشانه نبود، بلکه او بانوی کار و پیکار، زنی قهرمان و رزمنده ای شایسته در عرصه های گوناگون زندگی بود: قهرمان صحنه کار، صحنه سیاست، صحنه عبادت، صحنه آموزش و تربیت، صحنه جهاد و پیکار و شهادت، و بالاخره سرآمد فضایل و فضیلت ها، کارآیی ها و کاردانی ها، دانایی ها و توانایی ها، و شایستگی ها و بایستگی ها بود...

در زندگی فردی و اجتماعی فاطمه زهرا(ع)، دیده تیزبین واقع نگران، به نکات برجسته ای برخورد می کند، که هر یک می تواند حلال مسائل و گره گشای بسیاری از مشکلات خانوادگی دختران و بانوان جامعه اسلامی ما باشد.


پرستوی علی پرکشید

پنج شنبه 87/2/26 10:8 صبح| | نظر

پرستوی علی پرکشید

 

 


شهادت
زهرا علیها السلام در آخرین ساعت زندگی در حالی که حالش بهتر می نمود آب خواست و شستشو کرد و لباسهای نوی خویش را پوشید، و فرمود بستر او را رو به قبله بگسترند.(1)

و نیز از «اسماء» خواست عطر او را بیاورد و خود را معطر فرمود و لباس نماز خود را پوشید و در بستر خویش خوابید و به «اسماء» فرمود:

«جبرئیل به هنگام رحلت پیامبر(ص) کافوری از بهشت برای او آورد که آن گرامی آن را به سه قسمت تقسیم فرمود، یک قسمت برای خودش و یک قسمت برای علی(ع) و یک قسمت برای من»

و از اسماء خواست آن را بیاورد و بالای سر او بگذارد، آنگاه ملافه بر سر کشید و فرمود:

«اندکی منتظر بمان و بعد مرا صدا کن، اگر پاسخ ندادم بدان که درگذشته ام».

«اسماء» اندکی صبر کرد، آنگاه زهرا(ع) را صدا کرد و جواب نشنید، فریاد زد: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر گرامی ترین انسانها...

و چون جوابی نشنید ملافه را کنار زد و دید آن بانوی بزرگ به لقاء الله پیوسته است. خود را به روی بدن مطهر او افکند و گریان او را می بوسید و می گفت: وقتی پدرت رسول خدا را ملاقات کردی سلام اسماء را به او برسان.

حسن و حسین علیهما السلام (که در آن هنگام کودکانی در سن هفت و هشت سالگی بودند) نیز وارد شدند و چون دریافتند آن گرامی از دنیا رفته است حسن(ع) خود را روی مادر افکند و او را می بوسید و می گفت:«مادر، پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود با من حرف بزن».

حسین(ع) پای مادر را می بوسید و می گفت: « مادر، من فرزندت حسین هستم، پیش از آن که دلم پاره شودو بمیرم با من سخن بگو».

آنگاه آن دو گریان به مسجد رفتند و درگذشت مادرشان را به امیرمؤمنان علی علیه السلام خبر دادند، آن حضرت از شنیدن این خبر ناگوار بیهوش شد، حاضران آب بر صورتش زدند و او را به هوش آوردند، و او گریان و اندوهمند می نالید: «ای دختر محمد(ص) ، خود را بوجود تو تسلیت می دادم، اینک بعد از تو از کهتسلیت بجویم».

آنگاه حسن و حسین(ع) را برداشته و به خانه آمد، و اسماء همچنان کنار پیکر نازنین زهرا نشسته بود و می گریست. (2)

خبر درگذشت بانوی بانوان منتشر شد، و صدای شیون از خانه های مدینه برخاست، بانوان بنی هاشم در خانه ی زهرا(ع) جمع شدند و چنان زاری می کردند که شهر منقلب شد؛ آنان می گریستند و ناله می کردند و می گفتند: ای سیّده ی بانوان، ای دختر رسول خدا…

مردم هم جمع شدند و می گریستند و منتظر بودند جنازه را برای دفن بیرون بیاورند و در نماز شرکت کنند، اما ابوذر از خانه بیرون آمد و به مردم گفت: بروید، تشییع دختر پیامبر امشب به تأخیر افتاد، و مردم پراکنده شدند.

چون پاسی از شب گذشت و مردم به خواب رفتند علی علیه السلام همراه حسن و حسین(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و برخی از بنی هاشم و خواصّ به دفن پیکر نازنین زهرا(ع) پرداخت، و شبانه او را دفن کرد و محل قبر را کاملاً مسطح نمود تا شناخته نشود، و تعدادی قبر دیگر نیز ترتیب داد و بر آنها آب پاشید تا مدفن واقعی زهرا علیها السلام معلوم نگردد. (3)

 


تاریخ وفات و محل دفن
وفات زهرا علیها السلام بنابر مشهور هفتاد و پنج روز پس از وفات پیامبر(ص)، و در 13 جمادل الاولی سال یازدهم هجری است و در برخی روایات نود و پنج روز پس از پیامبر و در سوّم جمادی الثانی نیز ذکر شده، و در مورد محل دفن او برخی گفته اند در بقیع دفن شد، و برخی می گویند در خانه ی خود مدفون گردید، و تاکنون محل واقعی قبر آن گرامی معلوم نشده است، و همان طور که گفتیم امیرمؤمنان طبق وصیت زهرا(ع) او را مخفیانه دفن کرد و قبرهای دیگری نیز ترتیب داد تا قبر او شناخته نشود، و اصولاً وصیت زهرا(ع) برای اختفای مدفن و دفن شبانه ی او سند روشنی علیه غاصبان است، و این عمل بانوی بانوان بُعد دیگری از مبارزات او بود که موجب می شد توطئه گران نتوانند بر جنایاتی که پس از رحلت پیامبر(ص) مرتکب شدند پرده کشند؛ زیرا بدیهی است که اگر آنان افراد پرهیزکار و حق جوئی می بودند و خلیفه ی راستین پیامبر محسوب می شدند معنا نداشت که زهرا(ع) بر آنان خشمگین باشد و آنان را از شرکت در تشییع و نماز و دفن خود محروم سازد، و اختفاء مدفن سیده بانوان پرچم پایدار و غیر قابل استتار اعتراض و خشم اوو سایر اهل بیت علیهم السلام نسبت به غاصبان است که برای اندیشمندان سراسر قرون حقایق جریانات پس از پیامبر(ص)  را برملا می سازد.

 

بی جهت نیست که در تاریخ می خوانیم: فردای آن شب که زهرا(ع) مخفیانه دفن شد ابوبکر و عمر که از این کار علی علیه السلام خشمگین بودند به او مراجعه کردند و اعتراض نمودند، و امیرمؤمنان فرمود:

«... بخدا سوگند زهرا(ع) به من وصیت کرد نگذارم شما در تشییع و نماز بر او شرکت کنید، و من کسی نیستم که بر خلاف فرمان و وصیت او عمل کنم».

عمر گفت: «این حرفهای بیهوده را رها کن، من قبرها را خواهم شکافت تا او را بیابم و بر او نماز بخوانم»

علی علیه السلام فرمود: « به خدا سوگند اگر اقدام به این کار نمایی پیش از آن که به منظور خود نائل شوی سر از تنت بر می دارم، و من در این مورد با تو جز به شمشیر معامله نخواهم کرد»(4).

و «ابن عباس» می گوید عمر گفت: «... شما بنی هاشم هرگز حسد قدیم خود به ما را رها نمی کنید و کینه های درونی شما باقی است، به خدا سوگند تصمیم گرفته ام نبش قبر کنم و بر او نماز بخوانم».

و علی علیه السلام پاسخ داد: «به خدا سوگند ای پسر صهّاک، اگر دست به چنین کاری بزنی دستت را کوتاه خواهم کرد، بدان که اگر شمشیرم را برهنه کنم تا خونت را نریزم آن را به غلاف برنمی گردانم».

عمر شکسته شد و ساکت ماند، زیرا می دانست که علی علیه السلام وقتی قسم یاد کند طبق قسم خود عمل خواهد کرد. (5)

اندوه وداع بر خاک زهرا علیها السلام

امام حسین علیه السلام می فرماید:

هنگامی که زهرا(ع) بیمار شد به علی علیه السلام سفارش کرد ، امور او را پنهان دارد… و علی علیه السلام، خود از او پرستاری می فرمود، و اسماء بنت عمیس رحمة الله علیها پنهانی به او کمک می کرد، و به هنگام وفات به امیرمؤمنان وصیت کرد که خودش کفن و دفن او را انجام دهد و شب هنگام او را دفن کند و قبرش را پنهان سازد، و امیرمؤمنان کفن و دفن او را انجام داد و محل قبر را محو کرد و پنهان داشت.

هنگامی که کار دفن را به پایان برد و خاک از دست افشاند، اندوهی جانکاه بر آن گرامی مستولی شد و اشک بر چهره اش دوید و گریان رو به جانب قبر پیامبر(ص) کرد و گفت:

«سلام بر تو ای رسول خدا، از من و دخترت که اینک در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو محلق شده است، ای رسول خدا شکیبائی من در مصیبت دختر برگزیده ی تو کم شد، و طاقت و توانائی من در فقدان او از دست رفت، جز آنکه مرا پس از مصیبت عظیم و مفارقت و فقدان تو در هر مصیبت دیگری جای تسلیت هست (مصیت تو به قدری بزرگ است که هر مصیبت دیگری را تحت الشعاع قرار می دهد) چرا که تو را به دست خود در آرامگاهت مدفون ساختم و در آغوش من جان دادی؛اِنّا لِلِّه و اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ.

اینک امانت تو (زهرا(ع)) بازگشت،  از این پس اندوه من جاودانی است و شبم به بیداری خواهد گذشت تا آنگاه که خداوند مرا به سرائی که تو در آن اقامت داری ببرد. و به زودی دخترت به تو خبر می دهد که چگونه امتت برای ستم بر او همگروه شدند، پس همه چیز را از او بپرس و حال ما را از او جویا شو؛ و این چنین کردند در حالی که از رحلت تو چیزی نگذشته و یاد تو از میان نرفته است.

و سلام بر هر دوی شما، سلام وداع کننده ای که نه از شما خشمگین است و نه رنجیده خاطر، اگر بروم از روی ملالت و بی علاقگی نیست، و اگر بمانم به جهت بدگمانی به آنچه خداوند به شکیبایان وعده داده است نمی باشد».(6)

اینک ما نیز در صحنه ی وداع و در پایان سخن همنوا با اندوه امیرمؤمنان بر زهرای اطهر(ع) سلام کنیم:

سلام بر تو بانوی بانوان…

نخلهای خاک آلود فدک هنوز از ستمی که بر تو روا داشتند، می گریند؛ زندگی تو گواه مظلومیت همه دودمان هابیل است، همچنانکه وجود تو گواه قدس و عصمت خدا بر زمینیان بود...

تازیانه ای که بر پیکر نازنین تو فرو کوفتند، تبری بود که بندگان بت به انتقام نابودی اصنام بر پیکر توحید ابراهیم فرود آوردند؛ هماره شرمسار باد دستی که بر گونه ی خدا گون تو سیلی زد، دریغا دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نیست، چرا که شکستن پهلوی تو عظیمتر از شکستن دیوار کعبه بود، و چون قامت ستوار تو را به ستم بر خاک نشاندند دین از پای افتاد...

با تمام دل بر تو می گرییم که نماد بهی بودی و ودیعه ی رحمت خدا بر آدمیان؛ و چون ترا کشتند انسانیت بی مادر شد و خون هابیل از رگ حیات هر انسان در گستره ی تاریخ از نو جوشید و مظلومیت داغ، زخمی شد بر جبین زندگی مؤمنان، و حیات پژمرد و اوراق قرآن به تطاول طوفان پراکند، و علی (ع) تنها ماند ... و بشریت در گرداب فاجعه افتاد.

سلام بر تو! بانوی بانوان ...

 


پی نوشتها:
1- بحار ج 43 ص 172 و 187 – کشف الغمه ج 2 ص 64 و 65 – امالی شیخ طوسی ج 2 ص 15 – مناقب شهر آشوب ج 3  ص 138.
2- بحار ج 43 ص 185، 186، 187، 214- کشف الغمه ج 2 ص 62، 63، 64- منتهی الآمال ص 165، 166 – بیت الاحزان ص 151، 152- مناقب شهر آشوب ج 2 ص 64 – کامل بهائی جزء اول ص 293.

3- بحار ج 43 ص 183، 192، 193- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 137 و 138- منتهی الآمال ص 168- بیت الاحزان ص 152، 153ف 154.

4- بحار ج 43 ص 205- 206 – بیت الاحزان ص 158 – علل الشرایع ج 1 ص 179،180.

5- بحار ج 43 ص 199، 200 – کتاب سقیفه سلیم بن قیس هلالی ص 255، 256 – و شبیه به همین مضمون در بحار ج 43 ص 171، 172 و در کامل بهائی جزء اول ص 314.

6- نهج البلاغه ی فیض ص 651-652، کشف الغمه ج 2 ص 68-69-70، مجالس مفید ص 164-165، امالی شیخ طوسی ج 1  107-108، اصول کافی ج 1 ص 459-458، بحار ج 43 ص 211-212، بیت الاحزان ص 155-156، منتهی الآمال ص 167-169.


چشم تر

پنج شنبه 87/2/26 10:5 صبح| | نظر

چشم تر

باز باران ! باز باران بی صدا

می چکد در حجم سرد کوچه ها

کوچه های بی تفاوت از عبور

کوچه های خالی از سنگ صبور

کوچه های سرد و ساکت خالی اند

مسکن  نامردم   پوشالی اند

کوچه ها احساس را گم کرده اند

چینه هایش یاس را گم کرده اند

کوچه ی بی یاس یعنی انجماد

بر خزان کیشان، هماره انقیاد

کوچه ها فریاد را نشنیده اند

قصه ی بیداد را نشنیده اند

ساکنان با دیو و دد خو کرده اند

فتنه های خفته را رو کرده اند

کوچه ها ! ققنوس آتش زادتان

شد خلاص از شعله ی بیدادتان

این شما و شهر و این شهر شما

شهر خالی از خدا بهر شما

ای شمایان ، ای شمایان دروغ!

این شما و ناخدایان دروغ !

شهر خالی از صدا ، مال شما

خوان الوان ریا ، مال شما

ای اهالی فریبستان هیچ

گمرهان سیب سیبستان هیچ

رفت خورشید و نشد پروایتان

با چه روشن می شود فردایتان

تا شما مشتاق از این تیره شبید

نا شناس  حرمت  ام ابید

لیلة القدر از کف ایام رفت

مطلع الفجر از کف ایام رفت

موکنان  مویه کنان گل می برند

یاس را از پیش بلبل می برند

منخسف شد چون عذار ماه ماه

بعد از این خورشید می موید به چاه

بعد از این خورشید می ماند غریب

می تراود از لبش امن یجیب

لانه خالی از کبوتر شد دریغ!

خالی از عشق پیمبر شد دریغ!

بعد تو شعری  که در چشم تر است

چادر خاکی و مسمار در است

مثنوی ای مثنوی ! فریاد کن !

بغض صدها ساله را آزاد کن !

یاد کن از شعر زهرا ای نسیم

انّ مولانا علیٌ مستقیم

باز باران ! باز باران بی صدا

می چکد در حجم سرد کوچه ها ...

"محمد علی جعفریان"
بالای صفحه


یا فاطمه (س)

چهارشنبه 86/3/9 3:0 صبح| | نظر

 

 

 

 

این هم یک سایت کامل در مورد حضرت زهرا(س) امیدوارم استفاده کنید

 

www.yazahra.net

التماس دعا

 

 

 


شهادت مادرمان حضرت زهرا(س)تسلیت باد

چهارشنبه 86/3/9 2:49 صبح| | نظر

زیارت نامه حضرت زهرا(س)

 

 یا ممتحنة امتحنک اللَّه الذى خلقک قبل ان یخلقک، فوجدک لما امتحنک صابرة، و زعمنا انَّا لک اولیاء و مصدِّقون، و صابرون لکلِّ ما اتانا به ابوک صلى اللَّه علیه و اله، و اتى به وصیُّه، فانَّا نسئلک ان کنَّا صدَّقناک، الا الحقتنا بتصدیقنا لهما، لنبشر انفسنا بانَّا قد طهرنا بولایتک. و مستحب است نیز آنکه بگوید: السَّلام علیک یا بنت رسول‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت نبى‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت حبیب‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت خلیل‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت صفى‏اللَّه، السَّلام علیک یا یا بنت امین‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت خیر خلق‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت افضل انبیاء اللَّه و رسله و ملائکته، السَّلام علیک یا بنت خیر البریة، السَّلام علیک یا سیدة نساء العالمین من الاولین والاخرین، السَّلام علیک یا زوجة ولى اللَّه و خیر الخلق بعد رسول‏اللَّه، السَّلام علیک یا امَّ الحسن والحسین سیدى شباب اهل‏الجنة، السَّلام علیک ایَّتها الصدیقة الشَّهیدة السَّلام علیک ایتها الرَّضیة المرضیَّة، السَّلام علیک ایتها الفاضلة الزکیة، السَّلام علیک ایتها الحوراء الانسیَّة، السَّلام علیک ایتها التَّقِیَّةُ النَّقِیَّة، السَّلام علیک ایَّتها المحدَّثة العلیمة السَّلام علیک ایتها المظلومة المغصوبة، السَّلام علیک ایَّتها المضطهدة المقهورة، السَّلام علیک یا فاطمة بنت رسول‏اللَّه و رحمة اللَّه و برکاته، صلى اللَّه علیک و على روحک و بدنک اشهد انک مضیت على بینة من ربک، و ان من سرک فقد سر رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من جفاک فقد جفا رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من اذاک فقد اذى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من وصلک فقد وصل رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من قطعت فقد قطع رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، لانک بضعة منه و روحه الذى بین جنبیه، کما قال صلى اللَّه علیه و اله، اشهد اللَّه و رسله و ملائکته انى راض عمن رضیت عنه، ساخط على من سخطت علیه، متبرء ممن تبرئت منه، موال لمن والیت، معاد لمن عادیت، مبغض لمن ابغضت، محب لمن احببت، و کفى باللَّه شهیدا و حسیبا و جازیا و مثیبا. پس صلوات مى‏فرستى بر حضرت رسول و ائمه اطهار علیهم‏السلام. مؤلف گوید: که ما در روز سوم جمادى الآخرة زیارتى دیگر براى حضرت فاطمه صلوات‏اللَّه‏علیها نقل کردیم و علماء نیز زیارت مبسوطى براى آن مظلومه نقل کرده‏اند و آن مثل همین زیارت است که از شیخ نقل کردیم اول آن: (السَّلام علیک یا بنت رسول‏اللَّه) است تا (اشهد اللَّه و رسله و ملائکته) که از اینجا به بعد به این نحو است: اشهد اللَّه و ملائکته انى ولى لمن والاک، و عدو لمن عاداک، و حرب لمن حاربک، انا یا مولاتى بک و بابیک و بعلک، و الائمة من ولدک موقن، و بولایتهم مؤمن، و لطاعتهم ملتزم، اشهد ان الدین دینهم، والحکم حکمهم، و هم قد بلغوا عن اللَّه عزَّ و جلَّ، و دعوا الى سبیل‏اللَّه بالحکمة والموعظة الحسنة، لا تاخذهم فى اللَّه لومة لائم، و صلوات اللَّه علیک و على ابیک و بعلک، و ذریتک الائمة الطاهرین، اللهم صل على محمد و اهل بیته، و صل على البتول الطاهرة، الصدیقة المعصومة، التقیة النقیة، الرضیة المرضیة، الزکیة الرشیدة، المظلومة المقهورة، المغصوبة حقها، الممنوعة ارثها، المکسورة ضلعها، المظلوم بعلها، المقتول ولدها، فاطمة بنت رسولک و بضعة لحمه، و صمیم قلبه، و فلذة کبده، و النخبة منک له، والتحفة خصصت بها وصیه، و حبیبة المصطفى، و قرینة المرتضى، و سیدة النساء، و مبشرة الاولیاء، حلیفة الورع والزهد، و تفاحة الفردوس، والخلد التى شرفت مولدها بنساء الجنة، و سللت منها انوار الائمة، و ارخیت دونها حجاب النبوة، اللهم صل علیها صلوة تزید فى محلها عندک و شرفها لدیک، و منزلتها من رضاک، و بلغها منا تحیة و سلاما، و اتنا من لدنک فى حبها فضلا و احسانا، و رحمة و غفرانا انک ذوالعفو الکریم. مؤلف گوید: که شیخ در تذهیب فرمود: که آنچه روایت شده در فضل زیارت آن معظمه بیشتر است از آنکه احصاء شود. و علامه مجلسى از مصباح‏الانوار نقل کرده که از حضرت فاطمه صلوات‏اللَّه‏علیها روایت شده که فرمود: پدرم با من فرمود: که هر که بر تو صلوات بفرستد بیامرزد حق تعالى او را و محلق سازد

 

 


حجاب امنیت اجتماعی

شنبه 86/3/5 1:23 عصر| حضرت مهدی عج | نظر

هوالمحبوب 

حجاب =امنیت کامل اجتماعی  وفرهنگ مطهر بزرگ زهرایی (س)

یاسمن خانم

یاسمن خانم

حجاب وبحث حجاب مسئله ایی نیست که در دراز مدت ود رسنین بالا تحمیل ویا به زور باعث شود بلکه مسئله ایست  که در محیط خانواده وباید در سنین کم وپایین فرهنگ سازی و پایه گذاری شود

حساس بودن جامعه در طی چند ماه گذشته به مسئله حجاب در نوع خود جالب بوده است . اما بحثی که باید مطرح شود این است که ایا حجاب باید تحمیل شود و یا نه یک باور دینی ،  اعتقادی ومذهبیست ؟ حجاب اگر از سنین کم وپایین به ان توجه شود قطعا نتیجه ان بیشتر است . زیرا همان طور که اطلاع دارید بچه ها با دیدن و عادت کردن به یک چیز ، دیگر تغیر دادن ان سخت است  ویا باید به زور تحمیل شود. (‏ترک عادت سخت است ) امر به معروف ونهی از منکر  که در مورد بی حجابی در جامعه صورت می گیرد ، عالیست  وباید ترویج پیدا کند . اما باید ببینیم که این امر چقدر به ان جامه عمل پوشانده میشود . واقعیتی که وجود دارد این است  که با شنیدن صحبت های امر دهنده ، شاید تعدا د افرادی که با صحبت ها  تحت تاثیر قرار میگیرند کمتر از کسانی باشند که صحبت ها فقط همان لحظه تاثیری میتوان گفت خیلی کم بر انها میگذارد .

درنهایت مسئله حجاب مسئله ای است که باید از پایه واساس در سنین پایین  و  در متن خانواده ها مورد بررسی قرار بگیرد ، و خانواده ها را از عوارض بی حجابی که اطلاع دارند ، مطلع تر و فرهنگ سازی کنیم  وبا برنامه ریزی های دقیق  واصولی از این معظل بزرگ  که جامعه اسلامی ما را تهدید میکند جلو گیری کنیم .

با امید به حفظ ارزش هایی که با ریختن خون شهد ای عزیزمان که در قبل از انقلاب و در دوران هشت سال دفاع مقدس  جانشان را برای امنیت واسودگی مملکت وناموسشان از دست دادند ، وبا   حفظ باورهای دینی اعتقادی و مذهبی یمان

نویسنده غلامرضا زارعی

آقامون فیض عظیمه،او کریم ابن کریمه
مهربونیاش خدایی عین رحمان و رحیمه
ای خدا خبر داری،از دلی که من دارم
من توی این دنیا فقط یه امام حسن دارم 

 یا حق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون 

 


<   <<   6   7   8   9   10      
مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها