سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود مداحی ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه ?? مرثی

پنج شنبه 87/2/26 12:6 عصر| | نظر

دانلود مداحی ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله  علیه فاطمیه ?? مرثیه ویژه فاطمیه

دانلود ادامه مطلب

یاحق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون
(ادامه مطلب...

دانلود مداحی ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه

پنج شنبه 87/2/26 12:3 عصر| | نظر

دانلود مداحی ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله  علیه فاطمیه

دانلود ادامه مطلب

یاحق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون

(ادامه مطلب...

تصاویری ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه

پنج شنبه 87/2/26 11:1 صبح| | نظر

تصاویری ویژه شهادت حضرت زهرا  سلام الله علیه

دانلود در ادامه مطلب

یا حق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون (ادامه مطلب...

وصیت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

پنج شنبه 87/2/26 10:43 صبح| | نظر

وصیت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

مطابق آنچه درمنابع معتبر نقل گردیده است؛ حضرتفاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از وفات پدر بزرگوارش پیوسته غمناک، افسرده، محزون، پژمرده، گریان و نالان بوده و پس از وقایعی که در خانه آن حضرت پیش آمد دربستر بیماری افتاد، تا سرانجام دیده از جهان فانى فرو بسته و به دار بقا پیوست.

حضرت فاطمه علیهاالسلام هنگامی که در خود احساس رحلت فرمود ام ایمن و اسماء بنتعمیس را صدا زد و دنبال حضرت على مرتضى شوهرش فرستاد و به حضرتش عرضه داشت پسرعمو! من خود را در حال عزیمت و ارتحال مى بینم و این بیمارى مرا ملحق به پدربزرگوارم مى نماید و هر لحظه به انتظار فرا رسیدن مرگ مى باشم اینک تو را به چیزهایی وصیت و سفارش مى نمایم آنگاه على مرتضى علیه السلام فرمود: اى دختر رسول الله (ص ) به هر چه می خواهى و انجام دادن آن را دوست دارى وصیت فرما تا من نسبت به وصیت تو عمل نموده و آن را انجام دهم.

 آنگاه حضرت کنار بستر همسرش فاطمه (ع ) نشست و آنان که در خانه بودند بیرون نمود و خانه را از اغیارخلوت فرمود سپس در حالی که اشک از چشمانش جارى بود آمادگى خود را براى شنیدن وصایاىهمسر عزیزش اعلام نمود.حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به على مرتضى(ع ) شوهر بزرگوارش عرض کرد. پسرعمو جان مطلب اول این است کهدر این مدت که با هم معاشرت وزندگى کردیم من هرگز به شما دروغ نگفتم و خیانتى نکردم و در سراسر زندگى با تومخالفت و نافرمانى نداشتم در عین حال اگر از من قصورى سر زده و رنجى به دل گرفته اىمرا حلال کن.على علیه السلام با چشم اشکبار فرمود معاذالله به خداپناه مى برم توداناتر و نیکوتر و پرهیزکارتر و بزرگوارتر و خدا ترس تر از آنى که از تو کوچکترین خطا و لغزشى سر زده باشد و من تو را به خاطر خلافى مورد سرزنش و نکوهش قرار دهم. همسرعزیزم جدائى و فقدان تو براى من بسیار سخت و دشوار است؛اما چه کنم که چاره اىندارم به خدا قسم که مصیبت رسول الله بر من تجدید گردید. رحلت و در گذشت تو بس بزرگ وفقدان تو بس امرى است عظیم (انالله و انا الیه راجعون) چه مصیبت دردناک و تلخ وناگوارى است به خدا سوگند که این مصیبت را تسلایى نیست و این کمبود را جانشینى وجودندارد و هیچ چیزى نمی تواند تسلى بخش دل من باشد. بعد مدتى على و فاطمه با هم گریهنمودند و ناله سر دادند.آنگاه على علیه السلام سر فاطمه را بر روی سینه خود قرار دادو گفت: عزیزم به هر چه خواهى وصیت نما که طبق آن عمل خواهم نمود و خواسته تو را برکار خود ترجیح مى دهم. سپس حضرت فاطمه به على فرمود: خداوند به تو از من پاداش خیر عنایتفرمای، نخستین وصیت من این است که بعد از رحلت من با دختر خواهرم)امامه) ازدواج کنى زیرا او مانند خودم نسبت به فرزندانم مهربان است و مردان را درزندگى زن لازم است.سپس وصیت من به شما این است که براى حمل جنازه ام تابوتىتهیه نمایید آن طور که شکل آن را فرشتگان ترسیم نموده اند. على فرمود آن را برایمتوصیف کن و فاطمه (س ) بیان فرمود و آن حضرت دقیقاً به دستورش ‍ عمل نمود و تابوت موردتوصیف را تهیه کرد(نظر حضرت فاطمه (س) این بود که حجم بدنش حتى بعد از مرگشآشکار نباشد.)

و نیز سومین وصیتم این است که شبانه که همه چشمها در خواب است مرادفن کن چرا که میل ندارم اشخاصى که در حق من ظلم کرده اند در تشییع جنازه ام شرکتنمایند و نگذار احدى از آنان بر جسد من نماز بخوانند.

 وجود مقدس امیرالمؤمنینعلى علیه السلام به وصایاى حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گوش داد و دستورات او رابعد از وفاتش انجام داد.

وصیت نامه کتبى حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما اوصت به فاطمه بنترسول الله اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنةحق  والنار حق و ان الساعة آتیته لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور. یا علىانا فاطمة بنت محمد (ص ) زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنیا والاخره انت اولى بىمن غیرى حنوطى و غسلنى و کفنى باللیل وصل ولدى السلام الى یوم القیامه .

بنام خداوند بخشنده مهربان

این وصیت نامه دختر رسول خداست در حالى وصیت مى کند که شهادت می دهد خدایى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت که هیچ شکى در آننیست فرا خواهد رسید و ذات الهى جمیع مردگان را از قبور برانگیزاند و زنده گرداندو همه را وارد محشر فرماید.

اى على من فاطمه دختر حضرت محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشم و تو از دیگران بر من سزاوارترى.على جان حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار وشب مرا دفن کن و هیچ کس را اطلاع نده. اینک با شما وداع می کنم و بر فرزندانم تا روزقیامت سلام و درود می فرستم.

 این بود کیفیت رحلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهادخت گرامى حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفى علیهما آلاف التحیة والثناء کهپدر بزرگوارش هنگام رخت بربستن از دنیا به او بشارت داده و فاطمه علیهاالسلام بعد از رحلت پدر با اشتیاق فراوان به انتظار مرگ خود بود و پیوسته زبان حالش بهنغمه الهى(عجل وفاتى سریعا) مترنم بود.

درود بی پایان ما بر او و فرزندان پاکش باد.

منبع:

بحارالانوار، جلد 43، ص 214.


جریان وفات حضرت زهرا علیهاالسلامبه نقل از اسماء بنت عمیس

پنج شنبه 87/2/26 10:41 صبح| | نظر

جریان وفات حضرت زهرا علیهاالسلامبه نقل از اسماء بنت عمیس

 

 


اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف مىنماید هنگامی که رحلت حضرت فاطمه نزدیک گردید به من فرمود:

جبرئیل در موقع رحلتپدر بزرگوارم مقدارى کافور برایش آورد پدرم آن را سه قسمت نمود؛ یک قسمت را براى خودش برداشت، یک قسمت را به على علیه السلام اختصاص داد و قسمت سوم را به من داد.
منقسمت خود را در کناری نهاده و اینک بدان نیاز دارم شما آن را برایم حاضر نما.اسماء حسب الامر فاطمه زهرا کافور را حاضر کرد. آنگاه حضرت خودش ‍ را شستشو داد و وضوگرفت و به اسماء فرمود، لباسهاى نمازم را حاضر ساز و بوى خوش برایم بیاور. اسماءلباسها را حاضر کرد آنگاه پوشیده و بوى خوش استعمال نمود و رو به قبله در بسترشخوابید و به اسماء فرمود من استراحت می کنم تو ساعتى صبر کن پس مرا صدا کن اگر جوابترا نشنیدى بدان که من از دنیا رفته و مرده ام آنگاه على علیه السلام را زود از رحلتمن خبر کن.

راوى گوید اسماء لحظه اى حضرت فاطمه سلام الله علیها را به حالخویش ‍ واگذار نمود. سپس آن حضرت را صدا کرد، اما جوابى نشنید. صدا زد اى دختر حضرتمحمد مصطفى! اى دختر کسى که در مقام قرب به پروردگار به قاب قوسین اوادنى رسید! ولىجوابى نداد. چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت مشاهده کرد که از دنیا مفارقتنموده است خود را به روى حضرت انداخت و در حالتی که او را مى بوسید گفت: اى فاطمه آنهنگام که پدر بزرگوارت را ملاقات نمودى سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت ابلاغ کن.آنگاه گریبان چاک زد و از خانه بیرون آمد. حسنین (ع ) به او رسیده از حال مادرپرسیدند او ساکت شد و پاسخى نداد آنان وارد خانه شده، دیدند مادر دراز کشیده  است. امام حسین (ع ) حضرت را تکان داد دید رحلت نموده است. رحلت مادر را به برادرش حسن (ع ) تسلیت گفت فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصیبت مادر اجر و پاداش بدهد. امام حسن(ع)خود را بر روى مادر انداخت و او را مى بوسید. وى گفت اى مادر با من تکلم نما قبلاز این که روح از بدنم جدا شود. حسین جلو آمد و پاهاى حضرت را مى بوسید و می گفت مادرمن پسرت حسینم با من سخن بگو پیش از آن که قلبم منفجر شود و بمیرم.آنگاه اسماءبه حسنین(ع ) گفت: اى فرزندان رسول الله بروید نزد پدرتان على(ع )، و او را از مرگمادر مستحضر نمائید. آن دو بزرگوار از منزل به جانب مسجد روانه شدند و صداشان به یامحمداه و یا احمداه بلند شده بود تا به مسجد رسیدند صحابه به استقبال ایشان دویدند سببگریه و ناله از آنان پرسیدند. گفتند مادر ما از دنیا مفارقت کرده است. چون امیرالمؤمنین على علیه السلام این خبر را شنید بر روى زمین افتاد و از هوش ‍ رفت وبا پاشیدن آب آن حضرت بهوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت ختمى مرتبت محمد(ص ) منبعد از تو خود را به که تسلى دهم. هرگاه غمها و مصائب جهان به من رو مى آوردتو وسیله دلداریم بودى اما بعد از تو چه کسى موجب دلدارى و تسلیت من خواهد گردید .گویى زبان حال على با فاطمه علیهاالسلام این بوده است:

بعد پیغمبر ز اشرارعرب

 آنچه دیدم ظلم و طغیان و غضب

بودم از هر ابتلا بىواهمه

شادکام از وصل تو اىفاطمه

گر بخون دامان دل آلودهبود

چون تو بودى خاطرم آسودهبود

چون تو بندى از جهان بارسفر

در فراقت بگذرد آبم زسر

اى انیس و مونس دیرینهام

داغ خود چون مى نهى بر سینهام

از چه ترک آشنائى کردهائى

وز على فکر جدائى کردهائى

وجود مقدس امیرالمومنین على علیه السلامبعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله علیها به شدت ناراحت شد و گریه و ناله اش بلند شد ودر فراق آن حضرت این اشعار را سرود:

لکل اجتماع من خلیلینفرقته

و کل الذى دون الفراققلیل

و ان افتقادى فاطما بعداحمد

دلیل على ان لا یدومخلیل

یعنى: هر اجتماعى از دو دوست آخر به جدائىمنتهى مى شود و هر مصیبتى که غیر از جدایى و مرگ است اندک است و رفتن فاطمه بعد ازحضرت ختمى مرتبت پیش من دلیل است بر آن که هیچ دوستى باقى نمى ماند. و در روایت معتبرآمده است که چون على علیه السلام ، خانم را در هفت پارچه کفن کرد و پیش از آن که بند کفن را ببندد، صدا زد: یا ام کلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودوا من امکمالزهرا فهذا الفراق و اللقاء فى الجنة.

ام کلثوم، زینب، حسنین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید که هنگامفراق و جدائى رسیده و دیدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در این موقع بود که حسنین )دو قرة العین) زهرا جلو آمده و می گفتند آه و واحسرتا که به مصیبتى بزرگ روبرو شدیمو به فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شدیم. مادرجان هنگامی کهجدمان را ملاقات نمودى سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تو در داردنیا یتیم گردیدیم. حضرت على علیه السلام می فرماید: من شهادت و گواهىمی دهم که در آن هنگام فریاد و ناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهاى خود را دراز نمود ودو نور چشمانش حسن و حسین را در بغل گرفت و آهسته آنان را بر سینه خود چسبانید. در اینموقع سروش غیبى و هاتف آسمانى ندا در داد: اى ابوالحسن! حسنین را از روى سینه مادرشانفاطمه بردار، به خدا سوگند این منظره ملائکه را به گریه انداخته است.

حضرتآنها را از روى سینه مادر مهربان بلند نموده، بند کفن را بست و همراه سایرین بر فاطمه نماز خواند  و آنان حسن، حسین، عقیل، عمار،سلمان، مقداد و ابوذر بودند که در نماز بر آن حضرت شرکت داشتند.

و سپس حضرت را دفن کرد. چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود: بسم اللهالرحمن الرحیم بسم الله و بالله و على ملة رسول الله محمد بن عبدالله . اى فاطمهصدیقه من تو را به کسى تسلیم کردم که از من اولى و شایسته تر است. براى تو آنچهمورد رضاى الهى است، همان را  پسندیدم. و در حدیث معتبر دیگردر بحارالانوار علامه مجلسى روایت شده است : هنگامی که بدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرازیرقبر مبارک گردید دستى از قبر بیرون آمد و او را گرفته و بازگشت نمود.

نظریه برخی این است که آن دست رسول الله صلى الله علیه و آله بوده است کهپاره تن خود فاطمه را از على تحویل گرفته است.

و نیز در حدیث آمده که على علیه السلام صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت. وقتی بزرگان مدینه از جریان رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام و دفن شبانه ایشان مطلع شدند؛ گفتند قبورتازه اى که در قبرستان بقیع ایجاد شده و تشخیص ‍ قبر حضرت فاطمه را بر آنان دشوار کرده؛ باید توسط عده اى از زنان مسلماننبش شوند تا با بیرون آوردنجسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانیم.

 این خبر به امیرالمؤمنین على علیهالسلام رسید و فورا براى جلوگیرى از نقشه آنان در حالی که آن مظهر قهر و غضب الهىبسیار غضبناک و خشمگین شده بود و لباس زردى که در شرایط ناگوار و دشوار آن را بر تن مىپوشید را بر تن داشت و ذوالفقار را به دست یداللهى خویش گرفته و از منزل خود بیرون آمده وسوگند یاد کرد و فرمود: قسم به ذات قهارالهى اگر دست به یکى از این قبور بزنید و یکسنگ از آن را جابجا نمائید، هر آینه شمشیر در بین شما خواهم نهاد. عُمر و عده اىاز یارانش به او رسیده گفتند اى ابوالحسن چرا این کار را انجام دادى؟ به خدا قسم ما قبرشرا نبش مى کنیم و بر او نماز می خوانیم.

در این هنگام حضرت امیر از جا جست وگریبان عمر را گرفته او را بر زمین کوبید گفت: اى عمر این که دیدى من از حقخود دست برداشتم بدان جهت بود که مردم مرتد نگردند و از دینشان برنگردند (یعنىمصلحت اسلام و وحدت مسلمین را رعایت نمودم) ولى در مورد قبر و اراده شومى که نمودهاید به خدائى که جانم در دست اوست اگر سنگى از آن جابجا شود من زمین را از خون شماسیراب مى کنم.

ابوبکر با کمال عجز و لابه جلو آمد و آن حضرت را به رسول اللهسوگند داد که دست از عمر بردارد حضرت امیر هم تقاضاى ابوبکر را پذیرفت و عمر رابه حال خود رها نمود و مردم هم متفرق و پراکنده گردیدند.

براىرسوایى غاصبین حق فاطمه و آن مردمى که ظلم در حق دختر پیغمبر نموده اند همین بس است که حضرتفاطمه وصیت فرموده که على علیه السلام شب جسد او را دفن نماید. این کار به تمام اهلعالم اعلام می کند که فاطمه زهرا سلام الله علیها از عده شناخته شده ای بیزارى جسته وراضى نشده که در تشییع جنازه اش شرکت نمایند و یا بر حضرتش ‍ نماز بخوانند چه حضرتشاز آنها اذیت و آزار دیده نه اینکه فاطمه اذیت و آزار دیده که آنها که او را اذیت کرده اند و با این کار رسولخدا را آزار نموده و در نتیجه خدا را آزار کرده و کفر و شرک و ظلم خودرا بر کرسى اثبات نهاده اند.

 روایت شده که حضرت امیرالمومنین على علیه السلام بعداز دفن جسد حضرت فاطمه سلام الله علیها متوجه قبر حضرت رسول الله شد و عرض کرد: سلامبر تو اى رسول خدا از من و از جانب دختر عزیزت که به زیارت تو آمده است و در جوار توو بقعه تو خوابیده است. خداوند او را در میان اهل بیت اختیار کرد که زودتر به تو ملحقگردد. تا آنجا که عرض نمود:یا رسول الله دخترت بر آنچه از ناحیه امت از ظلم وستم و غصب حق واقع شده همه را به شما گزارش می دهد کیفیت حال را از خودش بپرس چه بسیارغمها که در سینه او روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى نمود و به زودى همه را به عرضشما خواهد رسانید و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.

 


تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س)
تاریخ شهادت حضرت بر چند روایت در تاریخ ذکر شده است ولی روایت معروف سیزدهم جمادى الاولى و روایت اصح سوم جمادى الثانیه سال 11هجرى است که بنا برقول اول 75 روز و بنا بر روایت دوم 95 روز بعد از رحلت رسول الله زندگىنموده است.

 

 مخفى بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
اگرچه موضع قبر و محل دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها براى ائمه اطهار آشکار است ولى بر حسب حکم و اسرارى که در کار بوده موظف به اظهار و افشاء آننبوده اند مخصوصا که خود حضرت فاطمه(س ) در توصیه و سفارشات خود بر اخفاء محل دفنخود اصرار داشته است.
اما در عین حال اهل تحقیق از آن صرف نظر ننموده بلکهکنجکاوى بسیار داشته اند که بر محل دفن آن بزرگوار اطلاع حاصل نمایند در نتیجه باقرائن و امارات به سه نقطه به عنوان محل دفن حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى حضرت خاتمالانبیاء محمد مصطفى صلوات الله علیهما ظن قوى پیدا کرده اند.

اول روضه رسول اللهپدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

دوم خانه خود حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعلیها.

سوم در بقیع. که مدفن و موضع قبر آن حضرت از این سه نقطه خارج نیست در کتابمناقب ابن شهر آشوب آمده :شیخ طوسى رحمةالله علیه گفته است قولصحیح تر در مورد قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که آن حضرتدر خانهخودش یا در روضه پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله و سلم دفن شده است و موید و شاهداین قول حدیثی است که از حضرت رسول الله نقل گردیده که فرموده است بین قبر من ومنبرم روضه و باغى است از باغهاى بهشت.

علامه مجلسى رحمةالله علیه در کتاببحارالانوار از ابن بابویه نقل نموده که گفته نزد من به صحت رسیده که پیکر مطهر حضرتفاطمه زهرا سلام الله علیها را در بیت خودش مدفون نمودند و بعد از آن که بنى امیهمسجد را توسعه دادند قبر فاطمه علیهاالسلام در مسجد واقع و جزء مسجد شد. صاحب کشفالغمه مى نویسد: مشهور آن است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در بقیع دفنکردند.

نظر به این که جسد حضرت فاطمه زهرا پاره تن حضرت محمد مصطفى علیها افضل التحیة والثناء در روضه منوره پدرش دفن گردیده است اصح واصوب از تمام اقوال است و شاهد و موید این نظریه آن است که حضرت امیرالمومنین علىعلیه السلام در روضه پیغمبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بر حضرت فاطمهعلیهاالسلام نماز خواند و سپس پیغمبر را مخاطب ساخت و فرمود سلام من و دخترت که درجوارت قرار گرفت بر تو باد یا رسول الله و این که دستى از قبر مبارک بیرون آمد وفاطمه را در برگرفت و مسلم است که آن دست مبارک پیغمبر پدر بزرگوار فاطمه زهراىاطهر بوده است.

و نیز دارد که از حضرت مولانا على بن محمد الهادى علیه الصلوة والسلام، به صورت کتبی سوال شده است. در این مورد سائل مى پرسد: اگر صلاح می دانید محل بیتمادرتان حضرت فاطمه زهرا را بفرمائید و خبر دهید.

 أ هى فى طیبتهاو کما یقول الناس فى البقیع؟ فکتب هى مع جدى صلوات الله علیه و آله.

آیا محل دفن مادرتان در طیبه است یعنى در مدینه منوره یا همانطور که بین مردم مشهور استکه و می گویند در بقیع است؟ حضرت امام هادى علیه السلام در پاسخ مرقومفرمود و نوشت آن حضرت با جدم رسول الله صلوات الله علیه و اله مى باشد و این فرمایشحضرت تایید و شاهد دیگرى است بر نظریه ما که بگوئیم حضرت فاطمه زهرا با پدربزرگوارش ‍ حضرت رسول الله مى باشد.

در عین حال وظیفه ما شیعیان و محبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که در تمام اماکن نامبرده آن حضرت رازیارت نمائیم و در مقام زیارت بگوئیم:

 السلام علیک یا سیدةنساء العالمین.

السلام علیک یا والدة الحجج على الناس اجمعین.

السلام علیکایتهاالمظلومة الممنوعة حقها.

السلام علیک یا بنت رسول الله . السلام علیک یابنت نبى الله.

السلام علیک یا بنت حبیب الله . السلام علیک یا بنت خلیلالله.

السلام علیک یا بنت صفى الله . السلام علیک یا بنت امین الله.

السلام علیکیا بنت خیر خلق الله . السلام علیک یا بنت افضل انبیاء الله و رسله و ملائکته.

السلام علیک یا بنت خیرالبریه. السلام علیک یا سیدة نساء العالمین من الاولینو الاخرین.

السلام علیک یا زوجة ولى الله و خیر خلقه بعد رسول الله. السلام علیکیا ام الحسن و الحسین سیدى شباب اهل الجنة.

السلام علیک یا ام المومنین. السلامعلیک یا ایتها الصایقة الشهیده.

السلام علیک ایتها الرضیة المرضیه.

السلام علیکایتها الفاضلة الزکیه. السلام علیک ایتها الحوراء الانسیه.

السلام علیک ایتهاالتقیة النقیه. السلام علیک ایتها المحدثة العلیمه.

السلام علیک ایتها المعصومة المظلومه.

السلام علیک یا فاطمه بنت محمد رسول الله و رحمة الله و برکاته.

مرحوم محدث قمى رضوان الله تعالىعلیه می گوید:

باید اعتراف نمود که بیان فضائل و کمالات نامتناهیه حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها از حیطه احصاء خارج است و احدى نمى تواند از عهده بیان نعت و مدحاین بانوى عظیمة الشان برآید جز این که اقرار به عجز خود نماید.

 کتاب فضل فاطمه هرگز تمام نتوانکرد

 اگر مداد شود ابحر و قلماشجار

کسى که دم زند از فضل بى نهایت او

چو مرغکى است که از بحر تر کندمنقار

فاطمه زهرا علیهاالسلام انسانى است ملکوتى و جبروتىو لاهوتى صفات. و اوست که میزان تام انسانیت و الگوى کامل آدمیت است و اوست که امابیها و ام الائمه است و باید بسیار قدر بدانیم.

درآخربا توسل به ذیل عنایت آن حضرتاعلام مى نماییم.

یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عینالرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا.یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله


حضرت زهرا علیهاالسلام؛ علت خلقت

پنج شنبه 87/2/26 10:37 صبح| | نظر

حضرت زهرا علیهاالسلام؛ علت خلقت

 

 

ضمن روایات فراوانی آمده است که اساس و علت خلقت، اهل بیت علیهم السلام هستند. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمود:اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمی کردم و رسول گرامی اسلام  خطاب  به حضرت زهرا(س) فرمود: اگر تو نبودی خداوند زمین و آسمان را خلق نمی کرد.

در روایات ذکر شده است، بعد از هبوط حضرت آدم(ع) به زمین و ناله و زاری کردن او، خداوند کلماتی را به ایشان آموخت و افرادی را به حضرت معرفی کرد که آنها را علل خلقت هستی معرفی نمود.

" فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه." (بقره / 37)

پس حضرت آدم (ع) از حضرت حق کلماتی را فرا گرفت و آن کلمات را وسیله - قبول - توبه خویش قرار داد.

درباره این آیه احادیثی نقل شده است که بسیار فوق العاده است و با توجه به آیه مذکور و این روایات، انسان می تواند به خوبی درک نماید که حضرت صدیقه علیهاالسلام، علت خلقت است و یکی از اسباب آفرینش جهان می باشد، یعنی همانطور که رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام سبب خلقتند، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یکی از علل آفرینش است ومعقول نیست کسی علت خلقت باشد و ولایت نداشته باشد.

در این باره دو روایت، یکی از حضرت علی علیه السلام و دیگری از جناب ابن عباس نقل می کنیم:

 1- روایتی که از وجود مقدس حضرت علی علیه اسلام رسیده است و جمعی از حفاظ عامه آن را ذکر کرده اند چنین است:

حضرت علی علیه اسلام می فرماید: از پیامبراکرم(ص) معنای آیه شریفه ی " فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه" را سؤال کردم، فرمود: هنگامی که خدای تعالی، آدم را در هند، و حوّا را در جدّه فرود آورد… - حضرت آدم مدتها گذشت که اشک غم بر چهره می ریخت- تا این که خدای تعالی جبرئیل را نازل کرد و فرمود:

یا آدم، آیا من ترا بدست - قدرت - خودم نیافریدم؟ آیا از روح خود بر تو ندمیدم؟ و ملائک را به سجده کردن بر تو فرمان ندادم؟ و حوّا را به ازدواج تو در نیاوردم؟ حضرت آدم عرض کرد: بله، خطاب آمد: پس این گریه (مداوم) تو از چیست؟ عرض کرد: خدایا، چرا گریه نکنم، که از جوار رحمت تو رانده شده ام. خدای تعالی فرمود: اینک این کلمات را فراگیر که به وسیله آن، خدا توبه ترا قبول می کند و گناهت را می بخشد، بگو یا آدم: خدایا، تو پاک و منزهی، نیست خدایی جز تو، من بد کردم و به خود ستم روا داشتم، پس به حق محمد و آل محمد، مرا ببخش، به درستی که تو بخشنده و مهربان هستی.

پیامبراکرم در پایان سخن فرمود: این است آن کلماتی که خدای تعالی به حضرت آدم آموخته است، گویی خدای متعال حضرت آدم را با این کلمات تسلی داده است که اگر از جوار رحمت من دور شده ای، اینک ارزش فراگرفتن این کلمات گرانقدر، عوض، هم سنگ و برابر جوار رحمان و هم تراز فردوس و جنان است، و جبران آن نعمتی که از آن محروم شده ای.

2- روایت دیگر در همین موضوع از ابن عباس است که از پیامبراکرم(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود:

بعد از آن که خدای تعالی آدم(ع) را آفرید، حضرت آدم عطسه کرد و با الهام خدایی "الحمد الله رب العالمین" گفت. خدای تعالی در جواب او فرمود: "یرحمکَ ربّک" رحمت خدا بر تو باد.

هنگامی که فرشتگان بر حضرت آدم سجده کردند، تکبر به او راه یافت و در حالی که بر خود می بالید عرض کرد: پروردگارا، آیا مخلوقی که نزد تو محبوبتر از من باشد، آفریده ای؟ و این سؤال را سه بار تکرار کرد و هر سه بار بی جواب ماند، دفعه سوم که حضرت آدم(ع) سؤال خود را بازگو می کرد، متوجه گردید که سؤال بی پاسخ او، سخن به جایی نبوده است، آنگاه از جانب پروردگار خطاب آمد:

بله، ای آدم، مخلوقاتی از تو محبوبتر دارم، که اگر آنها به وجود نمی آمدند، ترا نیز نمی آفریدم.

عرض کرد: پروردگارا آنها را به من نشان بده.

در آن هنگام از جانب خدای تعالی به فرشتگان درگاه الهی وحی شد: پرده ها را کنار بزنید. چون حجابها برداشته شد، از پشت پرده ی غیب، پنج شبح ظاهر شدند که در پیشگاه عرش ایستاده بودند.

حضرت آدم عرض کرد: پروردگارا اینان کیستند؟

خطاب آمد: این پیامبر من، این علی امیرالمؤمنین پسر عمّ او، این فاطمه دخترش و این دو، حسن و حسین، پسران علی، فرزندان پیامبر من هستند. و پس از معرفی نامهای آنها، خدای تعالی فرمود: یا آدم، اینان مقام اول را دارا هستند و درجاتشان بسیار عالی است و مرتبه تو، تالی مقام والای اینها می باشد.

و بعدها وقتی که حضرت آدم مرتکب و مبتلای آن ترک اولی شد، عرض کرد:

پروردگارا، از تو مسئلت دارم که به حق محمد، و علی، و فاطمه و حسن و حسین از خطای من درگذری،  پس دعایش مستجاب شد و مشمول عفو و آمرزش خدای تعالی قرار گرفت و این است معنای آیه شریفه که خدا می فرماید: پس آدم کلماتی از پروردگارش فراگرفت که به وسیله آن کلمات توبه او مورد قبول واقع گردید.

ابن عباس، سپس روایت را چنین ادامه می دهد که پیغمبر(ص) فرمود: هنگامی که آدم(ع) بر زمین فرود آمد، انگشتری برای خود ساخت که نقش نام مبارک پیامبر اعظم اسلام "محمد رسول الله" بود و ابی محمد، کنیه او شد.


منبع:
 1- تفسیر نمونه،ج 1.

 2- درّالمثور، سیوطی،ذیل آیه مورد نظر.


آیا خانه داری برای زنان فضیلت است؟

پنج شنبه 87/2/26 10:34 صبح| | نظر

آیا خانه داری برای زنان فضیلت است؟
نگاهی دوباره به داستانی از زندگی فاطمه زهرا (س)

 


سالهای اخیر جامعه ما با معضل اساسی اشتغال جوانان روبروست ، و از سوی دیگر در همین سالها، جنسیت پذیرفته شدگان دانشگاهها اندکی به نفع دختران تغییر یافته ، و بازار تقاضا برای اشتغال آکنده از دختران و پسرانی است که تحصیلات خویش را به اتمام رسانده و در صدد یافتن شغلی هستند تا آموخته های خود در دانشگاه را در بوته آزمایش نهند و در این میان به امنیت و استقلال مالی دست یابند. و اما بحث در همین جا آغاز می شود : عده ایی از کارشناسان ، جامعه شناسان و همچنین صاحب نظران حوزه دین معتقدند که چون در شرع اسلام و همچنین در قانون جمهوری اسلامی ایران تامین مخارج زندگی و مایحتاج زوجه بر عهده زوج می باشد ، و این مردان هستند که چرخ های گران اقتصاد خانواده را به گردش در آورده و بار این مسئولیت  را بر دوش دارند پس باید بازار اشتغال به نفع مردان تغییر یابد ؛ و به دنبال آن ، چون تحصیلات دانشگاهی نیاز کاذب اشتغال ( به زعم آنان) را در زنان ایجاد کرده و ازسوئی دیگر بالا رفتن سن ازدواج در دختران را سبب می شود ، خواهان ایجاد محدودیت در پذیرش رشته های دانشگاهی شده اند . نمونه غلبه اندیشه های این کارشناسان را در اعمال محدودیت برای پذیرش دختران در رشته های پزشکی و داروسازی در سال گذشته شاهد بودیم . همین کارشناسان برای آنکه بر ادعای خویش مستندات دینی و روایی را بیفزایند کوشش کرده اند نظر مساعد علمای دین را نیز جلب کنند و این عزیزان نیز با استناد به داستانی از زندگی بانو فاطمه زهرا ( س) به بانوان کشورمان توصیه می کنند که خانه داری رابر فعالیت های اجتماعی ارجح بدانند.

 این بزرگان با اشاره به داستان معروفی که پیامبر اکرم در اوایل زندگی مشترک فاطمه زهرا و علی مرتضی (علیها سلام ) و بنا به در خواست حضرت فاطمه ( س) مجموعه کارهای خانه را بدین ترتیب بین این زوج بزرگوار تقسیم کردند : کارهای خانه از آن فاطمه و کارهای بیرون از خانه از آن علی ؛ خانه داری را اهم وظایف زن و مایه خشنودی پروردگار می شمرند. از اینروست که جمعیت زنان مسلمان در کشور ما ، محدود شدن به کارِ خانه را ثوابی عظیم و اجری شریف قلمداد می کنند.

در این فرصت قصد برآن است که به نقد ، بررسی و دوباره خوانی این داستان پرداخته و ریشه های آن را جستجو کنیم . البته لازم به ذکر است که نگارنده به مقام بلند بانوان خانه داری که با فداکاری از بسیاری حقوق خود چشم پوشی کرده اند با دیده احترام می نگرد و امیدوار است آن دسته از این عزیزان این نوشتار را حقیر شمردن فداکاری های آنان تلقی نکنند .

بهتر آن است به داستان فوق الذکر بازگشته و ریشه های آن را بررسی کنیم :

 ازدواج حضرت فاطمه زهرا (س) در سال اول هجرت روی داده است ، یعنی به اعتباری 13 یا 14 سال پس از بعثت ؛ سال اول هجرت نخستین سالی است که نو مسلمانان و خانواده پیامبر نفسی تازه می کنند، آنان از تنگ نظری ها ،عداوت ها و آزار و اذیت کفار مکه به شهر رسول الله ( مدینه الرسول ) هجرت کرده و اگر آزارها و نفاق یهودیان مدینه را نادیده بگیرم ، اندکی فضا برای تبلیغ دین و آموزش آموزه های متعالی دین مبین اسلام فراهم شده است . ولی پیش از اینها ودر محیط بسته مکه جماعت اندک مسلمانان در حصار کفرِکفار گرفتار آمده بودند و تحریم های پیاپی اشراف مکه مجالی برای دعوت آزادانه و با فراغ بال را از پیامبر ستانده بود. علاوه بر این هنوز عرب نومسلمان ، حتی آنان که با پیامبر به مدینه هجرت کرده و یا در مدینه به اسلام گرویده اند ، زنجیرهای اعتقادات و باورهای کهن جاهلیت را بر دست وپا وذهن خویش دارند . نشانه ای براین مدعا پیمان اخوتی است که پیامبر میان مهاجر و انصار منعقد می سازد ، چرا که عرب نومسلمان با وجود آیات صریح قرآن که برادری را  در ایمان وبرتری را در تقوی می نامد(1) بازهم به دودمان وقبیله و عشیره خویش مباهات می کند و پیامبر با هوشیاری بسیار با عقد اخوت میان مهاجر وانصار در صدد بر می آید ریشه های تفاخر قبیله ایی را خشکانده و به جای آن برادری دینی را جایگزین سازد ، پس روشن است که عرب صدر اسلام به اعتبار کلام خداوند تنها به زبان اسلام آورده و ایمان به دلهای آنان وارد نشده است(2).

 

در این میان وضعیت زنان به عنوان نیمی ازجامعه اسلامی آن زمان شایان توجه بیشتر و بررسی دقیق تر است . در زمانی که پیوند آسمانی فاطمه زهرا و امیرالمومنین (علیها سلام) منعقد می شود اندکی بیش از یک دهه از زمانی که دختران را زنده به گور می کردند، می گذرد؛ و چه بسا اعراب غیر مسلمانی که از روی کنجکاوی یا برای دیدن مردی که ادعای پیامبری دارد به مدینه وارد می شدند هنوز به این شیوه شمار دختران خود را کاهش می دادند. قرآن به تصریح از این رفتار عرب جاهلی انتقاد می کند و در آیات 151 از سوره انعام و 31 از سوره اسراء توصیه می کند که فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانید و همچنین در آیات   8 و 9 سوره تکویر خداوند در خلال  توصیف رویدادهای روز حساب ، بیان می دارد : " و اذا الموعوده سئلت بای ذنب قتلت" ( هنگامی که از دختران زنده به گور شده بازپرسند که آن بی گناهان را شما به کدامین جرم وگناه کشتید) ؛ و این شیوه گرچه بی رحمانه ترین رفتار اعراب جاهلی با زنان و دختران است، تنها ظلم وارده بر آنان نیست. " (اعراب) قبل از ظهور اسلام ....رفتاری غیر انسانی با زن داشته و او را ضعیف و خوار می شمردند، وی را از پیکره اجتماع خارج دانسته و او را به دیده یک شی می نگریستند که می توان آنها را تنها از شرایط مورد نیاز اجتماع در نظر داشت .... ویا او را برده ای می شمردند که باید از کارش بهره برد "(3) این تنها گوشه ای از رفتار غیر انسانی اعراب جاهلی با زنان است " در تمام احوال با وی همچون صغار و مجانین تحت ولایت رفتار می شد "(4)

در زمان جاهلیت روزی را که دختری به عقد ازدواج مردی در می آمد ، " یوم الاِملاک " می نامیدند که گویای خرید وفروش زن بوده نه تزویج و همسری ، بیانگر شی تلقی شدن زن بوده و نه انسان بودن وی . علاوه بر این " هرگونه عمل منافی عفت و جنایت که مردان در حق زنان مرتکب می شدند جرم محسوب نمی شد ....و عرب ها (از زنده به گور کردن دختران ) به عنوان افتخار و اوج غیرت یاد می کردند "(5). و این عجب نیست چرا که در جامعه ایی بدوی که برای موضوعی هرچند ناچیز جنگ های خونین قبیله ایی به راه می اندازد ، در فرهنگی که برخاسته از نام ونشان عشیره و حفظ آن است قاعدتاً زنان و دختران که توان اندکی در جنگیدن دارند ودر نظام پدر سالار نامی از خود برجای نمی گذارند ، جایی ندارند .

چنین است که پیامبر اکرم در این فرهنگ ابتر خوانده می شود و خداوند در پاسخ به این کفار سوره کوثر را نازل می فرماید . در این فرهنگ برخاسته از عصبیت جاهلی زنان چون غنایم جنگی به تاراج می روند و در صورت مرگ شوهر یا ولی جزء اموال مرد به میراث می رسند . حال خود قضاوت کنید که در چنین فرهنگی تکریم مقام زن ، قائل شدن ارث ، حق انتخاب و آزادی ، دیگر حقوق انسانی برای وی و حضور فعالانه و مفید وی در جامعه تا چه میزان با حیرت و ناباوری روبرو و در صورت اجرای چنین قوانینی با چه میزان مقاومت و عدم پذیرش روبرو خواهد شد .

اینها که بر شمرده شد تنها بخشی از ویژگی های دوره جاهلیت اعراب و رفتار آنان با زنان است ، و ریشه کن کردن این فرهنگ و جایگزینی آن با فرهنگ متعالی اسلام  نیازمند زمانی بس دراز بوده است چراکه تغییرات عمیق اجتماعی یک شبه و یکباره رخ نمی دهند و می توان رد پای عمیق این فرهنگ را ، حتی در مدینه الرسول و در زمان حیات رسول مکرم اسلام یافت . علاوه بر این حجاب در خلال آیه 31 از سوره نور ، در مدینه بر مسلمین فرض و واجب شد و در هنگام ازدواج حضرت فاطمه با امیر المومنین هنوز حجاب بر زنان مسلمان واجب نشده بود ، این همه شرایط حضور اجتماعی را برای بانوی معصومه  حضرت فاطمه دشوار می ساخته است ؛ به عبارت دیگر به نظر می رسد که درخواست بانوی گرانقدر اسلام از رسول اکرم برای سپردن کارهای درون منزل به ایشان و فراغت از کارهای بیرون از منزل تنها تاکتیکی برای مقابله با این شرایط و حفظ شان و احترام ایشان بوده است و نه ترجیح ابدی و دائمی  خانه داری و فضیلت بودن آن برای بانوان . چراکه می توان در تاریخ جست و یافت که آن گاه که مسئله جانشینی امیرالمومنین و به دنبال آن سرنوشت جامعه نوپای اسلامی به مخاطره می افتد این بانو فاطمه زهراست که یک به یک مهاجر و انصار را مخاطب قرار داده و از روز غدیرخم از ایشان سوال می کند ، و یا با ابوبکر خلیفه اول به محاجه پرداخته تا حق خویش از میراث پدری را لگدکوب فرصت طلبان نبیند ، ویا در مسجدالرسول خطبه ایی شیوا ایراد می کند تا از حق پایمال شده امام بر حق دفاع نماید . این همه نشان می دهد که اتکا به این داستان برای به خانه راندن زنان مسلمان ، تا چه میزان حکایت از ناآگاهی از شرایط اجتماعی صدر اسلام دارد .چراکه متوسلین به این شیوه از تصمیم تاکتیکی بانو فاطمه زهرا(س)  برای به انجام رساندن مقاصد خویش بهره می گیرند بدون آنکه به کیستی و چیستی شخصیت ایشان نظر داشته باشند .بهتر آن است که چهره یگانه الگوی  زنان مسلمان را از کژفهمی ها ، بدفهمی ها و عصبیت های بیهوده بپیراییم تا شخصیت این بانوی گرانقدر از پس این غبارها کام تشنه جویندگان حقیقت را سیراب سازد .

 


پی نوشتها:
1-اشاره به آیه 13 از سوره حجرات : ان اکرمکم عندالله اتقیکم ( بزرگوارترین شما در نزد خدا با تقواترین مردمند)
2-  اشاره به آیه 14 سوره حجرات : قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ( اعراب گفتند ما ایمان آوردیم به آنها بگو شما که ایمانتان به قلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاورده اید لیکن بگویید ما اسلام آوردیم ..)

3-خشاوی ،شهین، زندگانی سیاسی حضرت فاطمه زهرا (س) ،نشر عابد 1378، ص 33

4-همان ص 34

5-همان ص 35


فاطمه (س) و حضور در صحنه های نبرد

پنج شنبه 87/2/26 10:32 صبح| | نظر

فاطمه (س) و حضور در صحنه های نبرد

 

در روزگار صدر اسلام اندک زمانی از زنده به گور کردن دختران می گذرد که پیامبر دخترش را "ام ابیها " می نامد ، و بر دست وصورتش بوسه می نشاند . در آن ایام که عرب با پسرانی که می توانند بجنگند و نام پدر ویا قبیله خویش را  برافرازند ، پیامبر تنها و تنها دل به دختر یگانه اش می سپارد ، دختری که بناست تمام رنج های پدر را بر دوش کشد ، حامل رسالت وی در کوثر وجودش گردد و همراه او در سالهای غربت مکه و روزگار نبردهای بی امان مدینه باشد ، دختری که روزهای فراق پدر را جز به مژده ی هم او که می گوید تو از خاندانم نخستین فردی که به من می پیوندی ، تاب می آورد و روز را به شب می رساند . روزهایی که نه تنها دشنه فراق پدر را بر دلش می نهد که همسرش ، یکه تاز میدانهای نبرد ، جان و جانشین رسول را خانه نشین می سازد ، روزهایی که حقش را به تاراج می برند و او یکه و تنهاست تا یک تنه در برابر تمام ناحقی هایی که اصحاب پدر بر او تحمیل کرده اند در ایستد .او شجاعانه ، اولین مدافع راه امامت و نخستین شهید همان راه است . ولی آیا فاطمه تنها پس از رسول خدا پای در صحنه می نهد ؟ آیا ریحانه رسول خدا (ص) پیش از اینها در زمان پدر برای این روزها آماده نشده بود ؟ آیا می توان نمونه های دیگری از حضور سیاسی و اجتماعی فاطمه یافت ؟ برای شناختن فاطمه باید فراتر از قالب های رایج اندیشید . باید او را چنان که بود ، نه تنها دختر خاتم رسولان و همسر نخستین امام که بانویی مسئول و آگاه به شرایط سیاسی – اجتماعی زمانه در نظر آورد ، آیا می توان تصور کرد دختری که در دامان وحی و نبوت پرورش می یابد ، در کنار امامت جای می گیرد ، لقب کوثر را از جانب خدای دریافت می دارد ، در کنار پدر رنج رسالت و هدایت عرب جاهلی را بر دوش می کشد ، و هم پای همسر در صحنه های نبرد حاضر می شود، از آگاهی و آنچه به اشتباه رشادت مردانه لقب یافته است بی بهره باشد ؟ این فاطمه است که هدف خلقت کهکشانها و زمین است ، این فاطمه است که هم نشین کروبیان عالم بالاست ، و این فاطمه است که.... دیگر ما را که اسیر خاکیم چه می دانیم که فاطمه کیست و تا کجا پرکشیده است ؟ در این فرصت و با توجه به فرا رسیدن ایام سراسر اندوه شهادت یگانه بانوی عالم اسلام ، در نظر داریم به فعالیت های سیاسی و به ویژه حضور در عرصه های نبرد بانو فاطمه زهرا (س) بپردازیم .

در سالهایی که حکومت نوپای اسلامی در مدینه پا می گرفت و آماج تیرهای کینه و عداوت دشمنان ، کافران و یهودیان بود ، و هردم طبل جنگ به صدا در می آمد ، پیامبر با اصحاب راستین خود بی مهابا در نبرد حاضر می شد و جان مبارکش را در صحنه های نبرد به خطر می افکند؛ و در این میان مردی چون سایه همه جا به دنبال پیامبر بود و او کسی نبود جز علی . و فاطمه (س) در این میان که دو عزیزترینش در کارزار در معرض خطرند آیا به خانه نشینی رضایت می دهد ؟ حاشا که فاطمه (س) چنین کند .متاسفانه تاریخ صدر اسلام و به ویژه ایام پس از رحلت پیامبراکرم (ص) آکنده از غرض ورزی ها و نادیده گرفتن های حضور دائمی فاطمه زهرا و علی مرتضی (علیها سلام ) است ، با این حال گزارش هایی از حضور فاطمه زهرا(س) در صحنه های نبرد و پرستاری از مجروحان در دست است .

" در طول 10 سال حکومت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدینه 27 یا 28 غزوه و 35 تا 90 سریّه در تاریخ ذکر شده است. گاهى برخى از این مأموریتهاى رزمى به خاطر فاصله زیاد جبهه ها از مدینه، حدود دو یا سه ماه به طول مىانجامید.به تحقیق مىتوان گفت على(علیه السلام)در طول زندگى مشترکش با حضرت زهرا(علیها السلام) بیشتر اوقاتش را در میدانهاى جهاد یا مأموریّتهاى تبلیغى گذراند. در این مدّت، فاطمه(علیها السلام) به یارى خانواده هاى رزمندگان و شهیدان مىشتافت و با آنها اظهار همدردى مىکرد و گاهى هم، ضمن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظایف خطیرشان، به مداواى جراحت محارم خویش مىپرداخت. در جنگ اُحد، فاطمه(علیها السلام) همراه زنان به اُحد (در شش کیلومترى مدینه) رفت.در این نبرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به شدّت زخمى شد و على(علیه السلام) نیز جراحاتى برداشت. فاطمه(علیها السلام)خون را از چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مىشست و على(صلى الله علیه وآله وسلم) با سپر خود آب مىریخت.هنگامى که فاطمه(علیها السلام) مشاهده کرد که خون بند نمىآید، قطعه حصیرى را سوزانید و خاکستر آن را بر زخم پاشید تا خون بند آمد."

نبرد احد تنها حضور فاطمه (س) در جبهه های نبرد نبود بلکه " فاطمه زهرا(علیها السلام) در فتح مکّه نیز حضور داشت." علاوه بر این بانو فاطمه زهرا (س) در حجه الوداع شرکت کرد و در نتیجه در مراسم غدیرخم و اعلام جانشینی امیرالمومنین پس از پیامبر حضور داشت . شاید این حضور خود زمینه ای را بر دفاع تام وتمام فاطمه زهرا از خلافت وامامت امیر المومنین و پایفشاری بر حق مسلم ایشان فراهم کرد ؛ آنان که اندکی پس از پیامبراکرم بر ایشان دروغ بستند و احادیث جعلی ایراد کردند، در صورتی که فاطمه زهرا(س)  در غدیر خم حضور نمی داشت به راحتی ادعای وی را نیز باطل می خواندند. به هر روی به نظر می رسد ادعای اینکه بانوفاطمه زهرا (س) تنها و تنها به کار خانه و تربیت فرزندان اشتغال داشته ، ادعایی باطل برای تحت الشعاع قرار دادن حضور سیاسی این بانوی بزرگ در دفاع از حق مسلم خود (فدک) و حق خلافت و جانشینی امیرالمومنین است ، تا این بزرگ بانو را در حد  انسانی فاقد جهت گیری های سیاسی – اجتماعی تنزل بخشد . هر چند اشتغال فاطمه زهرا(س) به خانه داری و تربیت فرزندان به هیچ روی منزلت و شان ایشان را کاهش نمی دهد ولی منحصر کردن ایشان تنها به این دو امر به نوعی تحریف تاریخ است .

دفاع فاطمه زهرا (س) از جانشینی امیرالمومنین دفاع زنی از شوی خویش نیست که دفاع فردی از جامعه اسلامی از امامی است که حق وی نادیده گرفته شده است . دفاع حضرت فاطمه (س) و مبارزه ایشان از امامت علی ابن ابیطالب را نباید تنها در چارچوب خانواده و مناسبات یک زوج دید و بررسی کرد بلکه باید این مبارزه را اولین ندا و نخستین فریاد بر کج اندیشان و فرصت طلبان دانست . باشد که زنان مسلمان در تمام زمینه ها به این بانوی پاک - که پاکی اش را نه در کنج عزلت و عبادت که درعین حضور در عرصه های پرالتهاب صدر اسلام به دست آورده است – تاسی کنند.


حکایت علی و چاههای صبور مدینه بی حضور تو

پنج شنبه 87/2/26 10:29 صبح| | نظر

حکایت علی و چاههای صبور مدینه بی حضور تو

 

اتاق خاموش است. صدایی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه . او دختر نبی الله است ، ام ابیهاست ، بانوی بانوان جهان ، نازپروده پدر ، لطیفه ی مدینه .

او سیده اهل بهشت است، صاحب باغ فدک ، زخم خورده زخمهای کهنه کینه ، تنها یاور ولی خدا ، بی یارترین یار رسول .

زبان اسماء بند آمده است. می خواهد صدایش کند ، ولی می ترسد. سر به دیوار خانه نهاده است. تنها ، نگاهش می کند و آرام می گرید.

ولی باید او را بخواند . این خواسته خود اوست. سالها در این خانه جز امر او هیچ نکرده است. صدایش می زند:

بانوی من! جواب نمی دهد. قرار از دل اسماء فرو ریخت. بی حرکت بر جا ماند . قدرت دوباره سخن گفتنش نیست ،ولی باید صدایش کند.

فاطمه ! دختر رسول الله !  ...

باز هم جوابی نمی دهد. صدای اسماء می لرزد .مثل دست و پای لرزان زینب، اشک چشمهای حسن، تکان لرزان لبهای حسین.

اتاق خاموش است. صدائی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه .

اسماء به طرف او رفت. پارچه سفید را کنار زد و جز هاله نیلوفری صورت زهرا و لبخند نشسته روی لبانش ، چیزی ندید.

روزی ندیده تابکنون چشم روزگار

از دور روزگار به روزگار عشق

پروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار

کاتش زند به خرمن هستی شرار عشق

*  *  *

امشب پرستوی علی از آشیان پر می کشد

داغ  فراق فاطمه آخر علی را می کشد

اسماء بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم

یاسم شده چون ارغوان ، وای از دلم ، وای از دلم

امشب ، اولین شب است بی حضور گرم تو. شب تاریک است. و سرد.

یتیمانت از بس گریه کرده اند خوابشان برده است. ولی من چگونه چشم بر چشم گذارم با این همه درد تنهائی ؟ هنوز کسی رفتنت را نمی داند، این گفته خود تو بود که خواستی شبانه دفنت کنیم. فردا دیگر صدای گریه ات مزاحم همسایه ها نخواهد شد.

به یاد داری که چه بی شرمانه می گفتند  به فاطمه بگو یا شب گریه کند ، یا روز. از دست گریه های بی امانش به ستوه آمده ایم . کاش فقط یک بار دلیل گریه هایت را می پرسیدند.

فاطمه جان ! مطمئن باش که دیگر نه تو مزاحم آنهائی و نه آنها مزاحم تو . خوشا به حالت که آسوده شدی از دست این مردمان بی وفا . فردا تو نزد پدرت هستی ، در بهترین نقطه ی بهشت. پیامبر که رفت، تو تنها یاور روزهای تنهایی ام بودی . ولی به یقین بهشت با تمام میوه ها و رودها و حوریانش ، برای رسول ، گوارا نبود، بی حضور تو.و تو نیز ام ابیها بودی و چگونه می توانی تحمل کنی این روزگار عجیب را ، بی حضور پدر . حال من مانده ام تنها ، با تمام این وحشت زدگان غرق در مرداب زندگی و چه عالمگیراست سیاهی روحشان . مثل امشب ، تاریک و خاموش . همه خوابیده اند و اگر می دانستند که از این پس از چه نعمتی محرومند ، به یقین نه چشمهایشان اذن ورود به خواب می داد ، نه تاب و قرار بر دلهایشان می نشست.

علی تنهاست . تنها تر از همیشه. و او چه خواهد کرد بی فاطمه ، جز پناه بردن به چاههای صبورمدینه !

*  *  *

السلام علیک یا سیده نساء العالمین

یا فاطمه ! می خواهم با تو سخن بگویم ولی نمی دانم که رویم را به کدام سو بگردانم تا تو آنجا باشی. به بقیع ، به کنار قبر پیامبر و یا به خانه ات.

و این همه سال سرگردانی ما و این همه گمنامی تو ، دلیلی است بر عظمتت . ای سیده زنان عالم . تو آن قدر بزرگی که همه کس با چشم های خودبین و دنیابین نتواند ببیند،حتی محل دفن تو را .

و این همه عصمت و حجاب و عفت در که جمع خواهد شد ، جز دختر حبیب الله ، همسر ولی الله و مادر ثارالله !!!

یا فاطمه ! امروز سالها از رفتنت گذشته است . چیزی قریب به هزار و چهار صد سال . ولی ما حکایت تو را شنیده ام و حکایت نامردان روزگارت را که قدر امانت ندانستند و پیمان شکستند و چه بد عهدانی بودند آنانکه حرمت نگذاشتند ، حریم خانه رسول را.

و مگر اینان سخن پیامبر را نشنیده بودند که : " فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد ، مرا آزرده و هر که او را خشنود کند مرا خشنود کرده است . "

یا فاطمه ! قرار روزگار اینگونه برایمان خواسته است که نه از جاهلان قبل از بعثت باشیم ، نه اولین مسلمانان تاریخ ، نه الله اکبر گویان فتح مکه و نه پیمان شکنان بعد از پیغمبر. ما تابعین توئیم . تابع رسول و اهل بیت.و به یقین نه قصد عهدشکنی داریم و نه قصد آزرده کردن دل رسول. و خوب می دانیم آزردن دل فاطمه ، آزردن دل پیامبر است .

یا فاطمه ! امروز روز پر گرفتن توست.

 به ما نیز پرواز را بیاموز که از  هر سکون ، خسته ایم.

آمین...


ماجرایسقیفه پس از پیامبر(ص)

پنج شنبه 87/2/26 10:26 صبح| | نظر

ماجرایسقیفه پس از پیامبر(ص)

 

… از سقیفه باید آغاز کنیم.

دروغگوست کسی که زندگی فاطمه(ع) را بنویسد و بر سقیفه پرده بکشد.

خام است آن که بدبختی های مسلمین را در تاریخ اسلام بررسی کند و سقیفه را نادیده گذارد.

در سقیفه حقیقت ایمان و نفاق رقم زده شد، نفاق بر مسند نشست و ایمان سنگر گرفت، نفاق چیره شد و ایمان مبارزه آغاز کرد، نفاق در کفّه ی اکثریت قرار گرفت و ایمان در اقلیت ماند، نفاق هجوم آغاز کرد و ایمان صبوری پیشه ساخت، نفاق کینه های خویش آشکار کرد و ایمان آماج حمله ها شد…

در سقیفه آزمایش الهی با صراحت به صحنه آمد و جز معدودی دردمند راه خدا، از این صحنه رو سفید بیرون نیامدند، سقیفه عرصه ی زشت ترین ننگ های امّت پس از پیامبر شد، سقیفه خلافت الهی را بازیچه ی هوس و حسد ساخت؛ سقیفه درب خانه ی علی(ع) را سوزاند و پهلوی زهرا را شکست، و خون «مالک بن نویره» را بر خاک ریخت و زن او را مورد تجاوز «خالدبن ولید» قرار داد، سقیفه جنگ جمل را شعله ور ساخت و معاویه پرستان را در صفین رو به روی علی(ع) قرار داد، و ابلهان خوارج را به قتلگاه نهروان کشاند … سقیفه در محراب کوفه شمشیر بر فرق امیرمؤمنان فرود آورد، و در ساباط مدائن بر روی امام مجتبی(ع) خنجر کشید؛ سقیفه معاویه را برگردن امّت سوار کرد و خلافت را به سلطنت تبدیل نمود و یزید را ولیعهد ساخت، سقیفه سرور شهیدان را به کربلا کشاند، سقیفه سر حسین(ع) را بر نیزه زد…(1)

آری از سقیفه باید آغاز کرد … و زندگی فاطمه را رو به روی سقیفه باید دید؛ ماه در دل شب جلوه ای دیگر دارد، فاطمه(ع) را نیز باید در سیاهترین شب نفاق مشاهده کرد؛ آنگاه که خورشید رسالت افول کرد، ماه عصمت درخشید، انوار فریاد فاطمه از ورای قرون، سیاهی این شب را شکافت و تلألؤ اشک او ستارگان راهنمای گم گشتگان در این شب ظلمانی شد...

در سقیفه پرده ای سیاه شدند، سدّی شوم بنا کردند، تا با فروشدن آفتاب نبوّت، امامت جانشین آن نشود؛ و فاطمه(ع) قامت برافراشت با پرچمی از درد، و با فریادی فراتر از سامعه ی زمان بر آنان شورید و پرده ی ستبر تاریکی ها را شکافت و نگذاشت در این سوی پرده، نسلها به تیرگی شب نفاق کور بمانند، و با هرچه در توان داشت، با اشک، با ناله، با فریاد، با خون خود، با پنهان داشتن قبر خویش، حقیقتی را که بر آن توطئه سکوت داشتند به آیندگان ابلاغ کرد و چهره ی حقیقت را از پس نقاب تزویر بر ملا ساخت.

چنین است که فاطمه علیها السلام مادر دردمند ایمان است، همچنان که مادرش خدیجه(ع) مادر اسلام بود. خانه خدیجه در مکّه دژ مسلمین در برابر شرک جاهلی بود و بیت الاحزان فاطمه(ع) در مدینه سنگر مؤمنین در برابر سپاه مزوّر نفاق است.

در خانه ی خدیجه مسلمانان توش و توان می یافتند و تنزیل قرآن را فرا می گرفتند، در بیت الاحزان فاطمه(ع) مؤمنان مرز ایمان و نفاق را می شناسند و تأویل قرآن را می آموزند.

از خانه ی خدیجه اسلام بالید و برآمد تا خورشید جزیرةالعرب شد و بتهای سنگی شکست و کعبه تطهیر گشت… از بیت الاحزان فاطمه ایمان می بالد و بتهای جاندار نفاق می شکند و دل تطهیر می شود.

در خانه ی خدیجه نبوّت سنگر گرفت؛ در بیت الاحزان فاطمه امامت به مبارزه ایستاده است:

پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) در ماه دوّم سال یازدهم هجری (روز بیست و هشتم ماه صفر)، دو ماه و نیم پس از آنکه در غدیرخم امیرمؤمنان علی علیه السلام را به جانشینی خود نصب فرمود، در خانه ی خود رحلت کرد در حالی که علی علیه السلام سر مبارک او را در آغوش داشت.(2)

پیامبر(ص) اضافه بر معرفی های مکرّر در طول مدّت رسالت، و اضافه بر آن که در هر فرصتی مقام اهل بیت و علاقه و احترام خویش نسبت به فاطمه(ع) و فرزندان او، و نیز مقام علمی و سبقت ایمان و فضایل علی علیه السلام را گوشزد می کرد(3)، و اضافه بر تعیین و نصب و معرفی رسمی آن گرامی در غدیرخم به عنوان امام و جانشین پس از خود؛ در همین ایام کوتاه پس از غدیر نیز به وسایل گوناگون امّت را به پیروی از خاندان پاک خویش تشویق می فرمود، چنانکه در موارد مختلف و نیز در آخرین خطبه ای که برای مردم در مسجد بیان فرمود صریحاً اعلام داشت «إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلیْنِ: کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی أَهْلَ بَیْتی، ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداًّ – همانا من دو یادگار گرانبها در میان شما باقی می گذارم: کتاب خدا، و خانواده ی خودم را که اگر به این دو تمسک جوئید هرگز گمراه نخواهید شد»(4)

و نیز برای جلوگیری از کارشکنی منافقانی که پیامبر(ص) می دانست با حکومت و امامت علی علیه السلام مخالفند و علیه او توطئه می کنند، سپاهی به فرماندهی جوانی به نام «اسامة بن زید» تعیین فرمود که به سوی «موته»در شام بروند. در سپاه اسامه، مهاجرین و انصار، و از جمله «ابوبکر» و «عمر» و «ابوعبیده جرّاح» و دیگران بودند، و پیامبر (ص) برای حرکت این سپاه بسیار تأکید می فرمود، حتّی اسامه پرسید:

اجازه می فرمایید ما باشیم تا خداوند شما را شفا عنایت فرماید؟

پیامبر فرمود: از شهر خارج شوید و با نام خدا حرکت کنید!

و نیز با تأکید می فرمود: «لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ اُسامَةَ – خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه جدا شود و آن را ترک کند»،(5) در عین حال ابوبکر و عمر لشکر اسامه را ترک کرده و به مدینه بازگشتند!

بیماری پیامبر هر ساعت سنگین تر و حال آن گرامی بدتر می شد، با توجّه به علاقه ی غیر عادی زهرا علیهما السلام به پیامبر (ص)، طبیعی است که آن بانوی گرامی بیش از همه در مورد حال پیامبر(ص) و نیز در مورد عواقب فقدان او نگران می بود، شدّت وابستگی قلبی زهرا(ع) را به پیامبر (ص) در این روایت باید مشاهده کرد که نقل کرده اند:

پیامبر(ص) در بستر وفات، به زهرا(ع) که کنار او نشسته بود پنهان از دیگران چیزی فرمود و فاطمه گریان شد، آنگاه سخن دیگری به او فرمود که او شاد و خندان شد، برخی که شاهد این منظره بودند بعدها از فاطمه(ع) در مورد آن گریه و خنده سئوال کردند، فرمود: پیابر (ص) ابتدا از رحلت و وفات خود به من خبر داد و من گریستم، سپس به من فرمودند تو اوّلین نفر از اهل بیت هستی که به من ملحق می شود، و من از این جهت (که پس از پیامبر مدّت درازی زنده  نمی مانم و زودتر از دیگران به پیامبر ملحق می شوم) خندان شدم.(6)

و نیز «عبدالله بن عباس» می گوید: رسول خدا (ص) در بستر وفات به شدت گریست چنان که اشکش محاسن مبارک او را تر کرد، به او عرض کردند: ای رسول خدا برای چه گریه می کنی؟

فرمود: برای ذریّه و فرزندان خود و آنچه شریران امّتم پس از من نسبت به آنان مرتکب می شوند می گریم! گویا فاطمه را می بینم که پس از من مورد ظلم و ستم واقع شده و فریاد می زند «آه پدرجان» و هیچکس او را یاری نمی کند.

فاطمه(ع) این موضوع را شنید و به گریه در آمد؛ پیامبر(ص) فرمود: دخترم گریه نکن.

عرض کرد: برای آنچه پس از تو بر سرم بیاورند گریه نمی کنم، بلکه برای فراق و دوری شما می گریم.

فرمود: مژده باد تو را ای دختر محمّد که زود به من خواهی پیوست، و تو اوّلین نفر از اهل بیت منی که به من ملحق خواهی شد.(7)

سرانجام روح پیامبر عزیز، صلی الله علیه و آله به باغ ملکوت پر کشید، و زهرا علیها السلام را در اندوه و مصیبتی بزرگ باقی گذاشت. فقدان پیامبر(ص) برای زهرا (ع) بسیار اندوه بار و سنگین بود، در روایات ذکر شده که آن گرامی پس از پیامبر شب و روز در گریه و اندوه و عزاداری بود، و گاه از شدّت گریه بیهوش می شد(8) و «آنقدر بر پیامبر گریست که مردم مدینه آزرده شدند و به او اعتراض کردند که با گریه ی بسیارت ما را آزار می دهی! و زهرا(ع) بعد از آن به گورستان و قبور شهداء می رفت و آنچه می خواست می گریست و باز می گشت»(9)

علی علیه السلام می فرماید: « من پیامبر(ص) را در همان پیراهنش غسل دادم، و فاطمه(ع) از من درخواست می کرد که آن پیراهن را به او نشان دهم، و (چون پیراهن را به او نشان دادم) آن را بوئید و بیهوش شد، و من چون چنین دیدم آن پیراهن را از او پنهان کردم».(10)

 

فاجعه!

امیرمؤمنان علی علیه السلام با همراهی برخی از بستگان به کار تجهیز و دفن و عزاداری پیامبر اشتغال داشت که گروهی از مهاجرین و انصار در محّلی به نام «سقیفه ی بنی ساعده» گرد آمدند و برخلاف فرمان خدا و پیامبر(ص) از پیش خود به تعیین خلیفه پرداختند، و سرانجام باند ابوبکر و عمر و ابوعبیده ی جرّاح، با یک نوع بازی سیاسی، توانستند ابوبکر را خلیفه سازند و قبیله ی «اوس» به رقابت با قبیله ی «خزرج» و برای آنکه مبادا رئیس خزرج «سعد بن عباده» به ریاست برسد، پیش دستی کرده و با ابوبکر بیعت کردند، و بدین ترتیب هنوز جنازه ی مطهّر و عزیز پیامبر(ص) بر زمین بود که اساس غصب و تحریف در خلافت را استوار ساختند و حقّ مسلّم و منصوص امیرمؤمنان علی علیه السلام را به تاراج غصب بردند.

«براء بن عازب» یکی از صحابه ی پیامبر(ص) می گوید: هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله رحلت فرمود متحیّر و سرگردان شدم و حالتی دیوانه وار یافتم و با آن که برای وفات پیامبر(ص) بسیار اندوهناک بودم برخاستم تا به سوی بنی هاشم که نزد پیامبر بودند بروم، و متوجه بودم که ببینم از معروفین قریش و سران قوم در اینجا کسی هست یا خیر؟ و من همچنان مبهوت و جویای سران قوم می بودم که یک وقت دریافتم ابوبکر و عمر در این جماعت نیستند آنگاه خبر رسید که در سقیفه ی بنی ساعده گرد آمده اند، و دیگری می گفت مردم با ابوبکر بیعت کردند!

من دیگر درنگ نکردم و بیرون آمدم و دیدم ابوبکر می آید و عمربن خطاب و ابوعبیده ی جرّاح و گروهی از اهل سقیفه همراه او بودند، و لباسهای صنعانی پوشیده بودند و در راه بر هر کس عبور می کردند او را فریب داده پیش می کشیدند و خواهی نخواهی دست او را بر دست ابوبکر می سودند و از او بیعت می گرفتند!!(11)

آری، هنوز پیکر پاک پیامبر عزیز(ص) به خاک نرفته بود که، توطئه علیه علی علیه السلام را عملی ساختند، و این غصب و تحریف و گمراهی برای زهرا علیها السلام و سایر اهل بیت فاجعه دیگری بود که بر مصیبت فقدان پیامبر(ص) اضافه می شد...

بدیهی است که امیرمؤمنان علی علیه السلام، و معدودی انگشت شمار از مؤمنان نظیر سلمان و ابوذر و مقداد و …  در برابر این گمراهی مقاومت می کردند، نهایت آنکه امیرمؤمنان(ع) به جهت نو پا بودن اسلام و نزدیکی مردم با زمان جاهلیت و کفر، و برای آنکه در صفوف امّت تفرقه  شکننده ای ایجاد نشود و اسلام همچنان حاکم باشد و پیشرفت کند و مستقر شود، چاره ای نداشت جز آن که از خشونت و جنگ و ستیز تا سر حدّ امکان خودداری نماید، و با مدارا و مرافقت، ظلمت و گمراهی را – ولو در دراز مدّت – خنثی سازد و به همین جهت است که می بینیم آن شهسوار شیردل میدانهای نبرد که سوزش شمشیرش را گردان عرب بر گرده خویش دریافته بودند اینک در برابر غاصبان با نهایت تواضع و بردباری برخورد می کند؛ در حالی که اگر مصلحت در مقابله و خشونت بود به کمترین کوششی می توانست آنان را از میان بردارد و اتفاقاً امیرمؤمنان(ع) خود در آغاز هجومِ مأموران به خانه ی آن گرامی، به همین مطلب اشاره فرموده است، در این زمینه به متن روایات توجّه کنیم:

«سلمان فارسی»و «عبدالله بن عباس» و برخی راویان دیگر روایت کرده اند: روزی که پیامبر(ص) رحلت فرمود هنوز پیکر مطهّر او مدفون نشده بود که مردمان پیمان شکستند و به راه انحراف رفتند و بر مخالفت فرمان او گرد آمدند، و علی علیه السلام به کار تدفین پیامبر(ص) اشتغال داشت تا از غسل و کفن و حنوط و دفن پیامبر(ص) فارغ شد، آنگاه به گردآوری قرآن روی آورد و برای انجام وصیّت رسول خدا (ص) (در مورد جمع آوری قرآن) از مردم مشغول ماند.

عمر به ابوبکر گفت: همه ی مردم با تو بیعت کرده اند جز این مرد و خاندان او، کسی را نزد او بفرست، ابوبکر پسرعموی عمر را که«قنفذ» نام داشت به سوی علی علیه السلام فرستاد و به او گفت نزد علی برود و به او بگو خلیفه ی رسول خدا ترا فرا می خواند!

و مکرر او را فرستادند و علی(ع) از آمدن نزد ایشان خودداری کرد،  عمر خشمگین برجست و به «خالد ولید»و«قنفد» و گروهی که دور او بودند فرمان داد هیزم و آتش بیاورند، و به خانه ی علی و فاطمه صلوات علیهما رفتند، و فاطمه(ع) در آن سوی درب نشسته بود در حالی که (جهت عزا) سرخویش را بسته و اندامش از مصیبت پیامبر(ص) نحیف و لاغر شده بود.

عمر پیش آمد و در زد و فریاد برداشت: ای پسر ابوطالب در را بازکن!

فاطمه(ع) پاسخ داد: ای عمر چکار به ما داری که ما را با مصیبتمان وانمی گذاری؟

عمر گفت: در را باز کن وگرنه خانه را به روی شما آتش می زنیم!

فاطمه(ع) پاسخ داد: ای عمر آیا از خدا عزّ و جل نمی ترسی که بر خانه ی من (بدون اجازه) وارد می شوی و به منزل من هجوم می آوری؟

عمر آتش خواست، و بر در آتش افکند و آن را سوزاند و شکست، فاطمه(ع) جلوی او را گرفت و فریاد زد: پدرجان یا رسول الله.

عمر شمشیر را با غلاف آن بالا برد و بر پهلوی او کوفت، فاطمه(ع) ناله کرد، عمر تازیانه بر بازوی او زد، فاطمه فریاد زد: پدرجان.

در این هنگام علی علیه السلام برجست و گریبان عمر را گرفت و او را فرو کشید و بر زمین کوفت و بینی و گردن او را رنجه کرد، و می خواست او را بکشد اما گفتار رسول خدا(ص) که او را به صبر و طاعت وصیت فرموده بود به یاد آورد، و فرمود:

«به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی».

عمر کمک طلبید، و گروهی آمدند و به خانه وارد شدند و بر علی(ع) ازدحام کرده او را گرفتند و ریسمانی به گردن او افکندند و او را کشان کشان می بردند، فاطمه(ع) جلوی منزل میان آنان و علی (ع) حائل شد و مانع آن گردید که علی علیه السلام را ببرند. قنفذ به او حمله کرد و با تازیانه چنان فاطمه(ع) را مضروب ساخت که هنگام وفات هنوز اثر تازیانه بر بازوی زهرا(ع) همچون دستبندی آشکار بود، و نیز زهرا(ع) را میان در و دیوار قرار داده فشرد به طوری که یک دنده ی او شکست و جنینش سقط شد و به همین جهت همواره بیمار و بستری بود تا به شهادت رسید، صلّی الله علیها.(11) و نیز در برخی روایات ذکر شده که … در جریان هجوم به منزل چنان سیلی به صورت زهرا(ع) زد که گوشواره ی آن گرامی گسیخت و فرو افتاد و درب را چنان به پهلوی او کوفت که پهلو شکست و جنینش سقط شد.(12)

آری زهرا(ع) با تمام توان خویش از امیرمؤمنان(ع) دفاع می کرد، و به همین جهت مهاجمان بر بازوان مطهّر او تازیانه زدند تا دست از علی(ع) بدارد، و سرانجام که با ضرب و جرح و شکستن پهلو و سقط جنینش، علی(ع) را از او گرفتند، باز زهرا(ع) با آن حال از پای ننشست و با گروهی از زنان بنی هاشم به دنبال علی علیه السلام به مسجد آمد و فریاد بر داشت:

دست از پسرعمویم بردارید وگرنه به خدا سوگند گیسوانم را پریشان کرده پیراهن پیامبر(ص) را بر سر می نهم و به درگاه خدا می نالم و بر شما نفرین می کنم،(13) و (در خواهید یافت که) ناقه ی صالح ( که موجب عذاب قوم ثمود گردید) نزد خدا گرامی تر از فرزندان من نیست!(14)

و به ابوبکر رو کرد و فرمود: آیا می خواهی شوهر مرا به قتل برسانی!(15)

امیرمؤمنان علیه السلام به سلمان فرمان داد: زهرا(ع) را دریابد و از نفرین منصرف سازد. (16)

سلمان می گوید: به خدا سوگند (هنگامی که زهرا(ع) تهدید به نفرین کرد) بنیان دیوارهای مسجد را مشاهده کردم که از زمین کنده شد ، من نزدیک او رفتم و عرض کردم: بانو و سرور من، خدای متعال پدر ترا به رحمت برانگیخت شما سبب عذاب و نقمتِ (بر مردم) مباشید. (17)

فرمود: ای سلمان بگذار تا داد خود را از این بیدادگران بگیرم.

عرض کردم: علی(ع) مرا خدمت شما فرستاده و فرمان داده است که به خانه بازگردید.

فرمود: اینک که او فرمان داده اطاعت می کنم و شکیبائی می ورزم. (18)

سلمان می گوید: (پس از انصراف آن گرامی) دیوار برجای خود افتاد چنانکه غبار از زیر آنها برخاست و به بینی های ما وارد شد. (19)

«عبدالله بن عباس» می گوید: «… بدین ترتیب علی علیه السلام را کشان کشان نزد ابوبکر بردند، چون چشم ابوبکر به او افتاد فریاد زد او را رها کنید، علی علیه السلام گفت: چه زود بر اهل بیت پیامبرتان هجوم آوردید! ای ابوبکر به کدام حق و کدام میراث و کدام سابقه مردم را به بیعت خویش فرا می خوانی! آیا تو دیروز به فرمان رسول خدا با من بیعت نکردی؟!

عمر گفت: ای علی! این حرفها را رها کن، بخدا سوگند اگر بیعت نکنی تو را به قتل می رسانیم!» (20)

و سرانجام پس از آن که علی علیه السلام و یاران اندک او گفتگوهایی با ابوبکر در مورد غصب خلافت کردند و  پس از آن که چندین بار آن گرامی را به قتل تهدید نمودند، دست او را گرفته و در حالی که دست خود را باز نمی کرد دست ابوبکر را به دست او زدند و به همین مقدار به عنوان بیعت قانع شدند و امیرمؤمنان به خانه بازگشت. (21)

علی علیه السلام چون یاوری جز چند تن انگشت شمار نداشت طبق دستور و وصیت پیامبر(ص) که به او فرمود: «اگر یاورانی پیدا کردی با آنان جهاد کن و اگر یاوری نیافتی تحمّل و صبر کن»(22) صبوری پیشه ساخت، و پیش از بیعت هم چند شب زهرا و حسن و حسین علیهم السلام را همراه بر می داشت و به خانه ی مهاجرین و انصار مراجعه می فرمود، و سابقه ی خود و جریان تعیین خویش را توسط پیامبر(ص) در غدیر خم و سایر مسایل را به آنان یاد آوری می کرد و از آنان برای رفع این انحراف و گمراهی کمک می طلبید، و برخی از آنان وعده ی کمک می دادند و علی علیه السلام از آنان می خواست که بامداد بیایند و سلاح خود را بیاورند و آماده ی جهاد باشند، اما بامداد جز چند نفر که از آنان جمله سلمان و ابوذر و مقداد بودند کسی نمی آمد(23)، و بدین سان آن گرامی را تنها گذاشتند و کار غاصبان بالا گرفت و حکومت ابوبکر استوار شد.

پی نوشتها:
1- رجوع شود به شعر پر معنای قاضی ابوبکر بن ابی قریعه که در کشف الغمه و بحار الانوار ج 43 ص 190 نیز نقل شده که در آن جمله می گوید: « و اریتکم انّ الحسین اصیب فی یوم السقیفه... و به شما نشان می دادم که حسین را در روز سقیفه کشتند».
2- نهج البلاغه فیض السلام خطبه ی شماره 193 ص 651-652. کامل بهائی جزء اوّل ص 292-293، امالی مفید ص 138، امالی طوسی  ج 2 ص 158-186 و 213-214، امالی صدوق ص 509، مناقب شهر آشوب ج 2 ص 64. اصول افی ج 1 ص 459. منتهی الآمال ص 129-130.

3- که نمونه های بسیار و گوناگون آن در کتب بزرگان شیعه و سنی متواتراً ذکر شده است.

4- غایة المرام ص 212، الغدیر ج 1 ص 55-9، عیون اخبار الرضا(ع) ج 1 ص 57 و ج 2 ص 30-31ف مسند احمدبن جنبل ج 3 ص 17 (چاپ بیروت) – احتجاج طبرسی ص 90 جزء اوّل – کتاب سقیفه سلیم بن قیس ص 121.

5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 21 چاپ 4 جلدی – و نیز در منتهی الآمال ص 124-127، و در کامل بهائی جزء اوّل ص 291.

6- کشف الغمه ج 2 ص 8 – امال طوسی ج 2 ص 14 و 15 – مناقب شهر آشوب ج 3 ص 136- منتهی الآمال ص 130.

7- بحار ج 43 ص 156 – امالی طوسی ج 1 ص 191 – منتهی الآمال ص 164 و 165.

8- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 137 – کامل بهائی جزء اوّل ص 305 – بیت الاحزان ص 137.

9- بحار ج 43 ص 155 – مناقب شهر آشوب ج 3 ص 104 – امالی صدوق ص 121 – منتهی الامال ص 164.

10- بحار ج 43 ص 157 – بیت الاحزان ص 140.

11- کتاب سقیفه تألیف سلیم بن قیس هلالی، ص 82-85 و 249-250.

12- بیت الاحزان، ص 97 – کنزالفوائد کراجکی، ص 364.

13- احتجاج طبرسی جزء اول ص 113-114، و شبیه به این روایت در روضه ی کافی ص 238.

14- احتجاج طبرسی جزء اول ص 113-114، بحار ج 43 ص 47، بیت الاحزان ص 87.

15- روضه ی کافی ص 237-238، بیت الاحزان ص 86 و 87.

16- بحار ج 28 ص 227 و 228، احتجاج طبرسی جزء اول ص 113و114، بیت الاحزان ص 86.

17- بحار ج 43 ص 47 و ج 28 ص 206 – احتجاج ص 113 و 114 – مناقب شهر آشوب ج 3 ص 118- بیت الاحزان ص 87.

18- بحار؛ ج 28 ص 227 و 228 – احتجاج طبرسی ص 113و 114- بیت الاحزان ص 87.

19- بحار ج 43 ص 47 و ج 28 ص 206- احتجاج طبرسی ص 113 و 114- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 118- بیت الاحزان ص 87.

20- کتاب سقیفه ی سلیم بن قیس ص 251-252، بحار ج 28 ص 300-301.

21- کتاب سقیفه ی سلیم بن قیس ص 251-251، بحار ج 28 ص 300-301.

22- بحار ج 28 ص 191 و 210 و 247، کتاب سقیفه سلیم بن قیس ص 72 و 73 و 87، احتجاج طبرسی ص 98 و 110.

23- بحار ج 28 ص 267- 268، کتاب سقیفه سلیم بن قیس ص 81 و 128، احتجاج طبرسی ص 107، و نیز قسمت از این مطلب در نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6 ص 13 هم ذکر شده است.


<   <<   6   7   8   9   10      >
مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها